گنجور

 
میرداماد

کافرم با دردم ار هرگز به درمان کار هست

خاک عالم بر سر درمان چو درد یار هست

میوه نارد باغ عمرم ورنه در هر شاخ و برگ

صد هزاران نوک پیکان بهر من دربار هست

مگذر از خاکم مبادا شعله گیرد دامنت

کم هنوز آتش ته خاکستر این مقدار است

ای برهمن بگذر و ماراببین کز کفر زلف

چند طوق طاعتش در گردن زناز هست

چند گوئیدم که از عشق اینهمه لافت ز چیست

چون تو چندین نقطه اندر دور این پرگار هست

اندر آن مجلس که جای باده عشق آتش دهد

غیر اشراق ای عزیزان دیگری را بار هست

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست

جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست

چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ

رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست

با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر

[...]

مسعود سعد سلمان

رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست

زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست

امیر معزی

هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست

هفت‌گردون در کف پیمان سلطان سنجر است

جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست

کیست در عالم‌ که او سلطان سلطان سنجر است

گرچه‌گیتی روشنی‌گیرد ز نور آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

[...]

سوزنی سمرقندی

تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست

از می احسان او گیتی پر از هشیار روست

صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را

اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست

از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه