گنجور

 
مسعود سعد سلمان

شاهان جهان شاهی و شاه جهانیا

در چشم جور و عدل پدید و نهانیا

بایسته تر به خسروی اندر ز دیده ای

شایسته تر به مملکت اندر زجانیا

عقل و روان به لطف نیابد همی تو را

گویی که عقل دیگر و دیگر روانیا

روشن به توست سنت و آیین خسروی

تازه به توست رسم و ره پهلوانیا

گر مذهب تناسخ اثبات گرددی

من گویمی تو بی شک نوشیروانیا

گویم مگر که صورت عقلی عیان شده

چون بنگرم به عقل و حقیقت همانیا

گویی صفات ایزدی اندر صفات توست

کایدون فزون ز وهم و برون از گمانیا

برنده نیازی گویی که دولتی

دارنده زمینی گویی زمانیا

با هر کسی چو با تن مهجور وصلتی

در هر دلی چو در دل مجرم امانیا

شاها نظام یابد هندوستان کنون

زان خنجر زدوده هندوستانیا

صاحبقران تو باشی و اینک خدایگان

دادت به دست خاتم صاحبقرانیا

تا مملکت بماند تو جاودان بمان

اندر میان مملکت جاودانیا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالفرج رونی

شاها نظام ملک و قوام جهانیا

با دولت مساعد و بخت جوانیا

چشم است بختیاری و در چشم نوریا

جسم ست کامکاری و در جسم جانیا

چون ملت از رسول به پاکی ستوده

[...]

قاآنی

ترکا مگر تو بچهٔ حور جنانیا

کاندر جهان پیری و دایم جوانیا

معجون جان و جوهر دل کس ندیده بود

اینک تو جوهر دل و معجون جانیا

سوگند می‌خورم که به‌دنیا بهشت نیست

[...]

نیر تبریزی

کایچرخ سفله داد از این سر کرانیا

کردی عزیز فاطمه خوار و ندانیا

خوش درجهان بکام رسید از تو اهلبیت

تا حشر در جهان نکنی کامرانیا

این کی کجا رواست که دونان دهر را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه