سحر که بوی گل کز جانب گلزار میآید
ز چین طره مشکین آن دلدار میآید
بدستی باده ی احمر بدستی مصحف فتوی
زهی ساقی گلرویان که صوفی وا میآید
جهان شد روشن از ظلمت چو آن رو گشاید زلف
که از روی چو خورشیدش هزار انوار میآید
ز آب دیده در کویش که آن خلد برین باشد
دلم جنات تجری تحت الانهار میآید
زهر شام سر زلفش هزاران کوه میپوشد
که چون خورشید آنمه رو بصد اظهار میآید
ز عالم گوشه گیر ای جان بیاد آن خم ابرو
نشین در غار دل کوهی که یار غار میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز پرگار فلک نقشی به روی کار میآید
کزو کاری به یاد دور بیپرگار میآید
جهان عالی بنائی مینهد کز ارتفاع آن
اساس قوت شاهی به پای کار میآید
چو نقد مهر اینک میدود در مشرق و مغرب
[...]
دلم در رقص مانند شرر از ساز می آید
به بال شعلهٔ آواز در پرواز می آید
زکنج لب به رنگ نافه از آهو فرو ریزد
ز بس آه من از دل سر به مهر راز می آید
نشان ناجوانمردی بود فکر خودآرایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.