کار دنیا همه زرق است و فریب است صداع
عارفان بر سر اینها نکنند ایچ نزاع
مفلسانیم که عالم بجوی نستانیم
نیست ما را بجهان جز غم عشاق متاع
زاهد از زهد و ریا دور که رندان صبوح
بوی تزویر شنیدند همه زین اوضاع
مو کشانش بخرابات درآریم چو چنگ
هر که ما را ز می لعل تو باشد مناع
بوصالت نرسد هرگز و واصل نشود
هر که از جان نکند با غم عشق تو وداع
ظالم از درد تو هر دم بعدم نیست شود
می کند غمزه خونخوار تو بازش ابداع
همچو کوهی بجهان روشن و فردیم همه
تا گرفتیم زخورشید تو چون ماه شعاع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع فریب و زرق و برق دنیوی اشاره دارد و عارفان را به دوری از نزاع بر سر این مسائل ترغیب میکند. شاعر خود را مفلس میداند که در جستجوی عشق است و به جز غم عشق چیز دیگری ندارد. او زاهدانی را ستایش میکند که از ریا دورند و به رفتار رندان اشاره دارد. همچنین، کسانی که از عشق فاصله بگیرند، به وصال نخواهند رسید و دائم در غم عشق خواهند ماند. در نهایت، شاعر خود را مانند کوهی میبیند که با نور عشق معشوق روشن شده است.
هوش مصنوعی: دنیا پر از جلوههای فریبنده و ظاهرگرایانه است و عارفان نباید بر سر این امور زودگذر و بیمقدار بحث و دعوا کنند.
هوش مصنوعی: ما فقیرانی هستیم که هیچ چیز از دنیا نمیخواهیم، جز غم و عشق. برای ما در این دنیا چیزی جز غم عاشقان ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: زاهدان حقیقی از ظاهرسازی و ریا دوری میکنند، زیرا کسانی که در دل خود از شرابخواری و زندگی آزاد لذت میبرند، از این تزویر و ظواهر فریبنده آگاه هستند و آن را شناختند.
هوش مصنوعی: ما او را به حال خراب و پریشان وارد کنیم، مثل صدای چنگ، زیرا هرکه ما را از نوشیدن شراب لعل تو بازدارد، مزاحم ماست.
هوش مصنوعی: هرگز کسی که از جان خود با غم عشق تو خداحافظی نکند، به وصال و وصلت نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: ظالم به خاطر درد تو هر لحظه دلم نمیآید که از یاد تو بگذرم. غمزهی بیرحم تو دوباره مرا به یاد تو میاندازد.
هوش مصنوعی: ما همچون کوهی به روشنایی جهانیم و با یکدیگر همدل و هماهنگ هستیم. همه ما از نور و درخشش تو همچون ماه بهرهمند شدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان که ز خلوتگَهِ کاخِ اِبداع
شمعِ خاور فِکَنَد بر همه اطراف شُعاع
بَرکَشَد آینه از جِیبِ افق چرخ و در آن
بنماید رخِ گیتی به هزاران انواع
در زوایایِ طَرَبخانهٔ جمشیدِ فلک
[...]
صبح چون شعله خورشید برآورد شعاع
گشت روشن که جهان است رخت را اقطاع
زاهد و عابد و صوفی بلبت مست شدند
باده خوردند و نگشتند کسی را مناع
لمن الملک تو گفتی و زخود نشنودی
[...]
گر برم زآتش دل بر مه و خورشید شعاع
مکن از مهر نصیحت مکن از کینه نزاع
روز میدان وداع است نه ایوان سماع
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
شمع رویش چو برافروخت ببزم ابداع
همچو انجام در آغاز یکی داشت شعاع
تافت بر طلعت ساقی پس از آن برباده
آمدی مجلسیان را بنظر این اوضاع
جلوه یکتا و مجالی بودش گوناگون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.