گنجور

 
کوهی

ایدل عدم تملیک در سلک وجود آمد

اسقاط و اضافت را توحید و درود آمد

از آتش روی او کو سوخت دو عالم را

در مجمر دل جانها سوزنده چو عود آمد

چون نیست جز او غیری در حاضر و در غائب

خود شاهد و خود مشهود در عین شهود آمد

تا جلوه دهد آنمه خود را بهمه صورت

از دیده هر ذره خورشید نمود آمد

یک عین که جز او نیست در ظاهر و در باطن

هفتاد و دو ملت شد ترسا و یهود آمد

کوهی چو به عشقی زد نابود شد از فطرت

جاوید بود باقی هر چیز که بود آمد

 
 
 
sunny dark_mode