گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای که بر من جور تو بسیار شد

زاریم بشنو که کارم زار شد

من که اندر سر جنونی داشتم

خاصه سودای تو با آن یار شد

تا لبت بر نقطه جان خط کشید

نقطه جان من از پرگار شد

تا تو دست و پا نهادی حسن را

نیکوان را دست و پا بیکار شد

دوش پنهان می کشیدم زلف تو

چشم مستت ناگهان بیدار شد

از عزیزی مردم چشم منی

گر چه در چشم تو مردم خوار شد

خسرو از ابروی خود سازد کمان

پس به پیش خسرو خاور کشد

 
sunny dark_mode