هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند
شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند
در همه عمر یک نفس روی نتابم از درش
گر دو هزار مدعی طعنه ام از قفا زند
بر گل تازه رنگ و بو برگ و نوا اگر نبود
لاف محبت از چه رو بلبل خوش نوازند
همنفسی ز کوی او غیر صبا ندیده ام
کو نفسی به پیشم از رهگذر صفا زند
ناله زار شد روان جانب دوست، ای صبا
زود رسان که حلقه ای بر در آشنا زند
سیل سرشک و خون دل چند بود روا، بگو
تا که ز روی مردمی دیده به روی ما زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.