شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ست
من خوشم تو مرهم آنجاها رسان کازردنست
جان من از مایه غمهای تو پرورده شد
خلق غم گویند و نزد بنده جان پروردنست
کشتن من بر رقیب انداز و خود رنجه مشو
زانکه خون چون منی نه لایق آن گردنست
یار محمل راند و سرگشته دلم دنبال او
دیر کردم من که جان در رخت بیرون بردنست
چاک دامن مژده بدنامیم داد، ای سرشک
یاریش کن کو مرا در بند رسوا کردنست
ای ملامت گوی من، جایی که تابد آفتاب
ذره سرگشته را چه جای گرد آوردنست
پند گوی یا گفتگو کم کن که پیکان خورده را
در کشیدن بیش از ان رنج است کاندر خوردن است
بس کن، ای مطرب که شهر از شعله های من بسوخت
روغن خود آتشی را ریز کاندر مردن ست
قصه عشق از چه بر جان می زند محرم چو نیست
خسروا، تن زن که نه جای سخن گستردن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره تنهایی و غم ناشی از عشق و جدایی است. شاعر در این اثر احساسات عمیق خود را بیان میکند و به زخمهایی که عشق زده، اشاره میکند. او از درد و رنجی که ناشی از غم معشوق است سخن میگوید و به تنهایی خود در مواجهه با این احساسات اشاره میکند. همچنین، شاعر از زندگی و موجودیت خود در دنیای پر از غم و اندوه مینویسد و به ناتوانی در رهایی از این احساسات اشاره دارد. در نهایت، او به تردید و بلاتکلیفی خود در عشق و زندگی اشاره میکند و درخواستی از معشوق برای همراهی و فهم بیشتر دارد.
هوش مصنوعی: من به دنبال نوشیدنی عشق تو نیستم، کار من تنها زخم خوردن است. من خوشحال میشوم که تو دارویی برای زخمهای من باشی، زخمهایی که از دوری تو به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: زندگی من تحت تأثیر غمهای تو شکل گرفته است. مردم میگویند غم وجود دارد، اما برای من، پرورش جان و احساساتم از این غمهاست.
هوش مصنوعی: به رقیب بگو که برای کشتن من تلاش کند و خود را خسته نکند، زیرا خون من به قدری ارزشمند است که لیاقت این کار را ندارد.
هوش مصنوعی: یار، سوار بر مرکب است و دل من به دنبال او سرگردان شده است. دیر رسیدم، زیرا جانم در زیبایی او گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: خبر بدی به من دادهاند که حالم را بد کرده است. ای قطره اشک، به یاری او بشتاب که او در تلاش است تا مرا رسوا کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو مدام به من سرزنش میکند، باید بداند وقتی نور آفتاب بر ذرات پراکنده میتابد، جایی برای دور هم جمع کردن آنها نیست.
هوش مصنوعی: بیش از این سخن نگو یا کمتر صحبت کن، زیرا اینکه به کسی تیر خورده است، در کشیدن تیر از بدنش بیش از خود زخم رنج میبرد.
هوش مصنوعی: بس کن، ای نوازنده، زیرا که مردم شهر از آتش عشق من در حال سوختن هستند. خودت هم در این گرما، بر این همه درد و رنج افزودهای.
هوش مصنوعی: عشق چطور میتواند به دل آدم بنشیند وقتی که کسی در درد و دل ما شریک نیست؟ اگر محرم نیست، جای صحبت دربارهٔ این مسائل نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.