گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

امروز باز شکل دگرگشت یار من

یادی نکرد از من و از روزگار من

صد ره فتاده بر ره خویشم بدید و هیچ

رحمت نکرد بر دل امیدوار من

مردم در آرزوی کناری و بخت بد

ننهاد آرزوی من اندر کنار من

عمرم در انتظار شد و یک دم آن حریف

نآمد که وای بر من و بر انتظار من!

گه آه و گاه گریه و زاری و گه نفیر

یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟

گر من به کوی می دوم از بهر یک نظر

تا به که گشت می زند آن شهسوار من

ای مردمان، به زهره و مه بنگرید، لیک

زنهار منگرید به سوی نگار من

ایزد کجات بهر هلاک من آفرید

ای آفت دل من و آشوب کار من

دشمن بدید گریه خسرو، دلش بسوخت

هرگز نگفتیش که بس، ای دوستدار من

 
sunny dark_mode