نی مجال آن که او را از دل خود برکشم
نی دل خالی که در دل دلبری دیگر کشم
دیده را گر حق آن نبود که دید او روی تو
من ز خونهایی کزو خوردم ز چشمش برکشم
گر نترسم زان که در خونابه ماند یار من
برکشم دیده به جای دیده او را در کشم
در رهی، کو رفت، این سر تا نگردد خاک ره
هم به خاک راه او زان خاک راهش برکشم
بر خودش خوانم، فضولی بین که می خواهم، به جهد
چشمه خورشید را در جنب نیلوفر کشم
عاقبت روشن شود همسایگان را سوز من
گر چه آه آتشین از خلق پنهان در کشم
چو بر آن سون تواند داشت، خسرو، سالها
گر توانم یک سخن زان لعل جان پرور کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.