گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

لبالب کن قدح ساقی که مستم

به می ده جملگی اسباب هستم

مرا کن سرخ رو از جرعه خویش

چه میرانی که پیشت خاک بستم؟

اگر اصحاب عشرت می پرستند

بیا ساقی که من ساقی پرستم

مرا گویند، در مستی چه دیدی؟

که می گویی دل اندر باده بستم

تعالی الله، ازین بهتر چه باشد؟

که از ننگ وجود خود برستم

حد مستی من، ای تیغ، زن، زانک

نه من از می، ز روی خوب مستم

مرا گویی که از کی باز مستی؟

از آن روزی که با خسرو نشستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

مو آن دل داده یکتا پرستم

که جام شرک و خود بینی شکستم

منم طاهر که در بزم محبت

محمد را کمینه چاکرستم

عطار

درآمد دوش ترک نیم مستم

به ترکی برد دین و دل ز دستم

دلم برخاست دینم رفت از دست

کنون من بی دل و بی دین نشستم

چو آتش شیشه‌ای می پیشم آورد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۹ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه دیدم خواب شب کامروز مستم

چو مجنونان ز بند عقل جستم

به بیداری مگر من خواب بینم

که خوابم نیست تا این درد هستم

مگر من صورت عشق حقیقی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه