ببار باده روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبه شرابآلود
گرفت شعله شوقم به زیر دجله می
که دل تمام بسوزد، گرش نریزی زود
کجا زیم من مسکین که جانست وام نگار
فراق تندتر از وامدار ناخشنود
علاج خویش مکن ضایع، ای طبیب، اینجا
که بر جراحت عاشق، دوا ندارد سود
به پند باز نیایم که زور پنجه عشق
عنان صبر و سلامت ز دست من بربود
گمان مبر که یکی چون فراق دوست بُوَد
اگر هزار جفا آید از سپهر کبود
دریغ باشد بر ناکسی چو من عشقت
که بر صلایه زرین درمنه نتوان سود
لقای یار که تسکین دوزخ دل ماست
حدیث باغ خلیل است و آتش نمرود
ز طب عشق من، ای کت حسد همیآید
بیا که بینی خاکستر آنکه دیدی عود
ازآن سیاه شود هر نماز شام جهان
کز آتش دل خسرو رود به گردون دود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر احساسات عاشقانه و دلتنگی شاعر به تصویر کشیده شده است. شاعر از باده و شراب به عنوان مظهر شادی و آرامش یاد میکند و میگوید که در این لحظههای سخت و غمانگیز نمیتوان بیشراب زندگی کرد. او دل خود را با شراب و توبه آغشته میداند و بر آتش عشقش میسوزد. شاعر از درد فراق و جدایی سخن میگوید و معتقد است که این درد درمانی ندارد. او به شدت درگیر عشق و شوق است و از پزشک میخواهد که کسی که عاشق است، نیازی به درمان ندارد. در نهایت، شاعر عشق را به آتش و درد تشبیه میکند و میگوید که این احساسات عمیق و سوزان نمیتوانند به راحتی خاموش شوند.
هوش مصنوعی: بادهی روشن بریز که صبح سر برآورده است، چرا که در چنین لحظهای بدون شراب نتوان زندگی کرد.
هوش مصنوعی: در دل من شوق نوشیدن شراب و در عین حال نیت توبه وجود دارد. اما حالا میپرسم: کجا است لیوان؟ زیرا میخواهم دل خود را از آن توبهای که به شراب آغشته شده، پاک کنم.
هوش مصنوعی: شعله عشق و اشتیاق من در زیر دجله فروزان شده است، حتی اگر دل به آتش بیفتد، اگر زودتر از آن بر آن آب نریزی.
هوش مصنوعی: من کجا باید زندگی کنم، ای بیچاره؟ که عاشقانههای فراق، سختتر از بدهیهای یک وامدار ناخوشحال، مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: ای طبیب، نکن درمانی بیفایده، زیرا در این مکان برای زخم عاشق، هیچ دارویی اثر ندارد.
هوش مصنوعی: من دیگر نمیتوانم به نصیحتها و پندهای دیگران گوش دهم، زیرا قدرت عشق تمام صبر و آرامشم را از من گرفت و دیگر نمیتوانم کنترل خود را در دست داشته باشم.
هوش مصنوعی: نگران نباش که هیچ چیزی نمیتواند با درد فراق دوست مقایسه شود، حتی اگر هزار ظلم و سختی از آسمان نازل شود.
هوش مصنوعی: حسرت میخورم بر شخصی مانند من که عشق تو مانند سکهای طلایی در دستانم بیفایده است.
هوش مصنوعی: دیدار معشوقی که آرامشبخش آتش دل ماست، مانند داستان باغ پیامبر خلیل و آتش نمرود است.
هوش مصنوعی: از محبت و علاقهای که به من داری، ای حسود! بیا و ببین که آن کسی که قبلاً شمع روشن عشق بود، حالا به خاکستر تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که وقتی دل خسرو پر از آتش و غم است، تمام دنیا به استقبال آن غم میآید و نمازهای شب مثل سیاه شدن میشوند. این اندوه و آتش درون او چنان شعلهور است که اثرش تا آسمان نیز میرسد و به شکل دود نمایان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.