گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ببار باده روشن که صبح روی نمود

که در چنین نفسی بی‌شراب نتوان بود

شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟

که دل بشویم از آن توبه شراب‌آلود

گرفت شعله شوقم به زیر دجله می

که دل تمام بسوزد، گرش نریزی زود

کجا زیم من مسکین که جانست وام نگار

فراق تندتر از وام‌دار ناخشنود

علاج خویش مکن ضایع، ای طبیب، اینجا

که بر جراحت عاشق، دوا ندارد سود

به پند باز نیایم که زور پنجه عشق

عنان صبر و سلامت ز دست من بربود

گمان مبر که یکی چون فراق دوست بُوَد

اگر هزار جفا آید از سپهر کبود

دریغ باشد بر ناکسی چو من عشقت

که بر صلایه زرین درمنه نتوان سود

لقای یار که تسکین دوزخ دل ماست

حدیث باغ خلیل است و آتش نمرود

ز طب عشق من، ای کت حسد همی‌آید

بیا که بینی خاکستر آنکه دیدی عود

ازآن سیاه شود هر نماز شام جهان

کز آتش دل خسرو رود به گردون دود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

[...]

فرخی سیستانی

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود

نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود

مرو که گر بروی باز جان من برود

من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود

مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو

[...]

ناصرخسرو

از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود

که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟

هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت

چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود

چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را

[...]

قطران تبریزی

خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود

هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد

پرندهای بهاری ز بوستان بربود

ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود

بدین بشارت فرخنده شاد باید بود

نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد

ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود

به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه