زیر پا از زلف مشکین گه گهی میکن نگاه
تا ببینی از تو مسکینان بسی بر خاک راه
شوق آن روی چو آتش گر گنه گیرند و جرم
من سزای آتشم چون بیشتر دارم گناه
بر دو عارضی چون کشید آن طرفه خطها در دو روز
کآن چنان نازک خطی نتوان کشیده در دو ماه
نا گرفت زلف او بوسیدنش خواهم ذقن
تشنه ام من تشنه خواهم یی رسن رفتن به چاه
اشک می آید روان زان نیزتر آه و فغان
می رسد گونی فلان ای دیده و دل راه راه
چون رویم از حسرت آن چشم بر تابوت ما
دوستداران گو بیفشانید بادام سیاه
دوستان گویند میکن بردرش افغان کمال
چون توان کز بیم حاسد أو نتوان کرد آه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دلتنگی و اشتیاق عاشق به معشوق میپردازد. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود سخن میگوید و به حسی عمیق از شوق و دردمندی اش اشاره دارد. او میگوید که گناهکار است و باید مجازات شود، زیرا عشقش به معشوق مانند آتش است. شاعر به نقش زلف و چهره معشوق اشاره میکند و ابراز میکند که دلش برای دیدار و بوسهای از او تشنه است. همچنین از اشکها و حسرتی که از دوری معشوق به دل دارد، میگوید و در نهایت به نگرانی درباره حسادت دیگران و تأثیر آن بر رابطه خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نگاه کن به زیر پا، جایی که زلفهای مشکی به آرامی میافتند؛ تا ببینی که از تو، اشخاص بیچاره و مسکین زیادی بر خاک قدم گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: اگر شوق آن چهره مانند آتش باشد و اگر گناهان من باعث عذاب من شوند، پس من سزاوار آتش هستم، چون گناهانم زیادتر از اندازه است.
هوش مصنوعی: در دو روز، خطوطی زیبا و نازک بر دو گونه او کشیده شدهاند که اینگونه نازکی را نمیتوان در دو ماه به وجود آورد.
هوش مصنوعی: من میخواهم زلف او را که به ناگهان به دست آمده، ببوسم. منی که دلم تشنه است، تشنهام و به دنبال راهی هستم تا به چاه بروم.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک شده و دردی عمیق در دل دارم. صدای ناله و شکایت از درونم برخاسته و ای دل و ای چشم، راهی را پیدا کن.
هوش مصنوعی: وقتی که من از حسرت به آن چشمان خیره میشوم، ای دوستان، بر روی تابوت ما بادام سیاه بپاشید.
هوش مصنوعی: دوستان میگویند که تواناییهای کمال را از ترس حسادت دیگران نمیتواند بیان کند یا از آن بهرهمند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه
وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان
جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه
دل به می تازه ست تازه جان همی شادست شاد
[...]
صدهزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صدهزاران مهر وماه
بندگانش مهر و ماه اند وز فرخ طلعتش
روز ایشان هست فرختر ز جشن مهر ماه
یک تن است او از عدد وز نصرت و تایید هست
[...]
در سعادت همچنین آسوده بادی سال و ماه
از بزرگان و ز بزرگی مر ترا اقبال و جاه
هست دولت را اساس و هست ملت را پناه
حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه
خسرو عادل ، علاء دولت ، آن کز عدل اوست
هم خلایق را امان و هم شرایع را پناه
مسند خوارزمشاهی تا مسلم شود بدو
[...]
آنکه روی چرخ را زینت بانجم داد و ماه
داد ملک شرق را زینت بخیل شاه و شاه
شهریار شیردل خوارزمشاه آتسز که هست
در سر شمشیر او پیروزی دین الله
دولتی شاهی که بی کوشش سپهر از بهر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.