ای رخ و زلف سیاه تو شب تیره و ماه
مردم دیده که باشد؟ که کند در تو نگاه
مردم چشم تو ماتم زده عشاقند
ورنه رنگ «مژه ها» بهر چه گردید سیاه
عاشق روی ترا برگ گل بستان نی
بلبل باغ ارم میل ندارد به گیاه
گر نشان قدمت بر سرراهی یابم
برنگیرم رخ اگر خاک شوم برسرراه
ستم از چشم تو در عین پریشانکاریست
خود سر زلف تو دال است چه حاجت به گواه
گفتمش رخ بهم بر رخ زیبای تو گفت
خرمن گل نتواند که کشد زحمت گاه
قصة زلف تو گفتیم به پایان نرسید
کاین حکایت نه حدیثی ست که گردد کوتاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت چشم و موی یک معشوق است. شاعر به وصف چهره و زلف سیاه او میپردازد و به تأثیر شگرف آن بر دل عاشقان اشاره میکند. او به زیبایی چهره معشوقش مانند گلها در باغ اشاره میکند و میگوید که حتی اگر به خاک هم بیفتد، باز هم حاضر است با عشق او در ارتباط باشد. در نهایت، شاعر میگوید که داستان زیبایی زلف معشوق پایانی ندارد و همیشه ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: صورت و موهای سیاه تو شبی تاریک و ماهی در آن است. مگر کسی بتواند در این تاریکی به تو نگاه کند؟
هوش مصنوعی: مردم چشم تو، به خاطر عشق و محبت نسبت به تو، غمگین و غصهدارند. در غیر این صورت، دلیل تاریکی مژههای تو چه میتواند باشد؟
هوش مصنوعی: عاشق زیبایی تو هیچ تمایل و اشتیاقی به گل و گیاه ندارد، مانند بلبل باغ ارم که فقط جذبه و حضور تو برایش مهم است.
هوش مصنوعی: اگر نشانی از تو در مسیری ببینم، حتی اگر باعث شود که خاک راه شوم، باز هم از عشق تو روی برنمیگردانم.
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که از نگاه تو به وجود میآید، در حالی است که خودت غمگین و پریشان هستی. خود موهای پیچیدهات نشانی از این است که نیازی به شهادت و گواهی دیگر نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که با نگاهی به چهره زیبایت، گلها نمیتوانند زحمت برداشت را تحمل کنند.
هوش مصنوعی: داستان موهای تو را تعریف کردیم، اما هنوز به انتها نرسیده است؛ چرا که این حکایت، داستانی نیست که بتوان آن را به سرعت تمام کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.