گنجور

 
کمال خجندی

نوش کن خواجه علی‌رغم صُراحی‌شکنان

باده‌ای تلخ به یاد لب شیرین‌دهنان

بطلب یافت نشان از لب شیرین فرهاد

ره سوی لعل نبردند به جز کوهکنان

خاک بر فرق کسانی که زر و سیم به خاک

باز بردند و نخوردند به سیمین‌ذقنان

دوش رفتم به چمن از هوس بلبل و گل

این یکی جامه‌دران دیدم و آن نعره‌زنان

گفتم این چیست بگفتند که آن قوم که پار

می‌رسیدند درین روضه به هم جلوه‌کنان

همه را خاک بفرسود کنون نوبت ماست

حال شمشادقدان بنگر و نازک‌بدنان

بلبل این گفت و دگر گفت که می نوش کمال

فصل گلریز و به مطرب بگذار این سخنان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت

گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

[...]

صوفی محمد هروی

نوش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان

باده تلخ به یاد لب شیرین دهنان

جامی

ای همه سیمبران سنگ تو بر سینه زنان

تلخکام از لب میگون تو شیرین دهنان

با گل و بلبل اگر باد نه بوی تو رساند

آن چرا جامه دران آمد و این نعره زنان

دلق سالوس مرا پرده ناموس درید

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ای شه صف‌شکنان خسرو ناوک‌فکنان

صد شکست از صف مژگان تو بر صف‌شکنان

تلخ‌کام از شکر لعل لبت نوش‌لبان

زهرخند از لب شیرین تو شیرین‌دهنان

از قدت پست شده سایه شمشادقدان

[...]

اهلی شیرازی

دل شکستند بسنگین دلیم سیمتنان

آه از این سنگدلان وای ازین دلشکنان

چشم من گر سپر ناوک مژگان سازی

به که در دیده مردم گذری غمزه زنان

گر چو فرهاد شوم کشته خوبان چه غمست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه