حدیث یار شیرین لب نگنجد در دهان من
که باشم من که نام او برآبد بر زبان من
رنیم روزی از چشمت بکشتن داد پیغامی
هنوز آن مژده دولت نرفت از گوش جان من
نسیم دوستی آبد سگان آستانش را
پس از صدسال اگر یک یک ببوین استخوان من
گمان میبردمی کأن به بسرو بوستان ماند
چو دیدم شکل او شد راست از قدش کمان من
غم او نا توان دارد بجان میجوید آزارم
چه میجوید نمیدانم ز جان ناتوان من
کمال ار بشنود سعدی دوبیتی زین غزل گوید
که خاک باغ طبعت باد آب بوستان من
چنین مرغ خوش الحانی که من باشم روا باشه
که خارستان بار اشکنه باشد گلستان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و محبت اشاره دارد. شاعر از یار شیرینلبش صحبت میکند و میگوید که هرگز قادر نیست نام او را به زبان بیاورد و به شدت تحت تأثیر اوست. او از پیام محبت و دوستی که از طرف یارش دریافت کرده، صحبت میکند و این پیام هنوز در ذهنش مانده است. شاعر به یادآوری از دوستیها و اثرات آن در زندگیاش میپردازد و میگوید که عشق و غم او به جانش آزار میزند و نمیداند که چه چیزی او را رنج میدهد. در نهایت، شاعر به زیبایی و خوشصدایی عشقش اشاره میکند و میگوید که زندگی بدون او همچون بیثمری در دل خزان است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم درباره زیبایی و شیرینی صحبت از یارم چیزی بگویم، چرا که خود من هیچگاه نمیتوانم به خوبی و زیبایی او اشاره کنم. نیک میدانم که نام او خود باعث میشود تا حرفهای من بر زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: روزی از چشمانت پیامی به من رسید که هنوز آن خبر خوشبختی از یادم نرفته است.
هوش مصنوعی: اگر بعد از صد سال، نسیم دوستی بیاید و به سگهای درگاهش بگوید که استخوان من را بو کنند، نشاندهنده این است که حتی پس از مدت طولانی، یاد و خاطره من هنوز در دلها زنده است.
هوش مصنوعی: نفهمیدم که دختری در باغ شبیه به درخت سرو است؛ اما وقتی قدش را دیدم و متوجه شدم که قامتش مثل کمان است، احساس کردم که شبیه به اوست.
هوش مصنوعی: غم او باعث آزار و زحمت جانم شده است و نمیدانم این احساس ناگزیری که از من میگیرد، از کجا ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کمال را بشنود، سعدی دو بیتی از این غزل خواهد گفت که یعنی خاک باغ طبیعی تو، به اندازه آب باغ من ارزشمند است.
هوش مصنوعی: من یک پرنده خوشخوان هستم و آیا درست است که در میان خارزارها که پر از درد و سختی است، گلستانی که مال من است، وجود داشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم
چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
[...]
ز زلفت دم زدم، دودی برآمد از دهان من
لبت را یاد کردم، سوخت از آتش زبان من
لبت جان است و جان من رسیده از غمت بر لب
بیا لب بر لبم نه تا شود پیوند جان من
زدی پیکان غمزه بر دلم، از پشت بیرون شد
[...]
فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من
چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن
که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من
من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟
[...]
ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
نمک بر چشم سوزن می زند زخم نهان من
دل صیاد می لرزد به دام از دانه اشکم
خطر دارد قفس از ناله آتش زبان من
ز عشق بی زوالی در خود آن گرمی گمان دارم
[...]
ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من
بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من
شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم
به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.