چه بودی گر شبی در خواب رفتی چشم بیدارم
مگر دیدار بنمودی ز روی مرحمت بارم
اگر صاحبدلی بودی که بر من مرحمت کردی
بگوش او رسانیدی حدیث چشم بیدارم
دلم دلبستگی دارد که بر خاک درش میرد
ولی هرگز بکوی او گذر کردن نمی بارم
گر آن بدمهر سنگین دل نگیرد دست من روزی
شبی در حضرت باری بزاری دست بردارم
شود رشک گلستان ارم صحن سرای من
اگر روزی چو بخت از در در آید سرو گلبارم
اگر سرو قبا پوشم بخاکم بگذرد روزی
کفن برخورد با سازم هزاران نعره بردارم
کمال خسته را دیگر نصیحت کی قبول افتد
خدا را بگذر ای ناصح بحال خویش بگذارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر است. او به خواب و دیدار محبوبش اشاره میکند و از احساسی عمیق نسبت به او سخن میگوید. شاعر ابراز میکند که دلش برای دیدار محبوب سر به راه است، ولی به دلیل مشکلات یا نارضایتیها نمیتواند به سوی او برود. او همچنین به سختی و درد ناشی از جدایی اشاره میکند و در نهایت، ناصح را به سکوت دعوت میکند و از توصیههای او در مورد حال خود چشمپوشی میکند. در کل، شعر تالیفاتی عمیق از عشق و آرزوها و رنجهای ناشی از آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر شب در خواب بروی و چشمان بیدار من تو را نبیند، آیا ممکن است که در خواب دیدارت را نشان بدهی و از روی محبت، مرا شاد کنی؟
هوش مصنوعی: اگر فردی مهربان بودی و نسبت به من لطفی داشتی، میتوانستی ماجرای چشم بیدارم را به او بگویی.
هوش مصنوعی: دل من تعلق خاطر به کسی دارد که اگر روی خاکش جان بسپارد، من هیچگاه قدم به کوی او نخواهم گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر آن دل سنگین و بیرحم مرا نگیرد، روزی شبی در حضور خداوند، دست از کارم برمیدارم.
هوش مصنوعی: اگر روزی بخت مرا یاری کند و زیبایی و شادابی به خانه من بیافزاید، باغ مرا به گلستان ارم تبدیل خواهد کرد و همه به حسرت و حسادت به زیبایی آن خواهند نگریست.
هوش مصنوعی: اگر لباس زیبایی بر تن کنم و روزی به زمین بگذارم، در آن زمان با صدای بلند گریه و فریاد هزاران بار سر میزنم.
هوش مصنوعی: شخص خسته و ناامید دیگر هیچ نصیحتی را نمیپذیرد. ای ناصح، با خداوند خودت را به حال خود رها کن و به حال او بیاندیش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلا باز آی تا با تو غم دیرینه بگسارم
حدیثی از تو بنیوشم نصیبی از تو بردارم
دلا گرمن به آسانی ترا روزی به چنگ آرم
چو جان دارم ترا زیرا که بی تو خوارم وزارم
دلا تا تو زمن دوری نه درخوابم نه بیدارم
[...]
بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم
که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم
خلافست اینکه می گویند باشد آرزو در دل
مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم
نه آخر عاشقان باری زخوبان رحمتی بینند
[...]
خر خمخانه را ناسور پیدا گشت و بیطارم
بنیش از سقبه آن ناسور در یکهفته بردارم
چو خر شاعر بود بیشک که بیطاری کند شاعر
چه داند آن خر شاعر که من شاعر نه بیطارم
ز تسعیر خر شاعر بسازم خمره مرهم
[...]
نصیحت میکنم دل را که دامن درکش از یارم
چو با دل بر نمیآیم به رنج دل سزاوارم
اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله
که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم
من از وی بر خورم گویی کس این هرگز نیندیشد
[...]
چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم
به بیماری چنان کآمد تو هم میدار تیمارم
به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود میکن
از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم
به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.