گنجور

 
کمال خجندی

ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام

آئینه دار حاجب رویت به تمام

شد روشنم که منزل سرو است جویبار

کز چشم من نمی رود آن سرو خوش خرام

دل انتظار وعده وصل تو میکشد

مسکین دل شکسته که دارد خیال خام

جانم به لب رسید چو زلف تو بگذرد

آید به لب هر آینه چون بگذرد ز کام

چشمم چو دید روی تو در تاب زلف گفت

صبح امید است که شد پایبند شام

خونش حلال باد که بی موجبی کند

نظارهٔ جمال نو بر عاشقان حرام

هر کس ز ننگ و نام طریقی گزیده اند

با عشق تو کمال بر آمد ز ننگ و نام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

بر شاد گونه تکیه زده شاد و شاد کام

دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام

ناصرخسرو

این روزگار بی‌خطر و کار بی‌نظام

وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام

بر تو موکلند بدین وام روز و شب

بایدت باز داد به ناکام یا به کام

دل بر تمام توختن وام سخت کن

[...]

امیر معزی

منت خدای را که برون آمد از غمام

بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام

صدری که هست خادم پایش سر کفات

میری‌ که هست عاشق دستش لب‌ کرام

شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

هر شب نماز شام بود شادیم تمام

کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام

خورشید هر کسی که شب آید فرو رود

خورشید ما برآید هر شب نماز شام

روز فراق رفت و برآمد شب وصال

[...]

وطواط

ای از کمال جاه تو ایام را نظام

وی از وفور علم تو اسلام را قوام

هستی حسام دین و ندیدست روزگار

در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام

سلطان اهل علمی و اندر معسکرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه