ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام
آئینه دار حاجب رویت به تمام
شد روشنم که منزل سرو است جویبار
کز چشم من نمی رود آن سرو خوش خرام
دل انتظار وعده وصل تو میکشد
مسکین دل شکسته که دارد خیال خام
جانم به لب رسید چو زلف تو بگذرد
آید به لب هر آینه چون بگذرد ز کام
چشمم چو دید روی تو در تاب زلف گفت
صبح امید است که شد پایبند شام
خونش حلال باد که بی موجبی کند
نظارهٔ جمال نو بر عاشقان حرام
هر کس ز ننگ و نام طریقی گزیده اند
با عشق تو کمال بر آمد ز ننگ و نام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره میکند و او را به "شاه چین" تشبیه میکند. شاعر از تمنای وصال محبوب و درد انتظار میگوید و بیان میکند که شب و روز به یاد او است. او با طعنه نسبت به کسانی که بدون دلیل به تماشای زیباییها میپردازند، میگوید که عشق حقیقی باعث میشود از ننگ و نام به کمال برسند. در نهایت، شاعر به شدت دلبسته و در آرزوی وصال محبوب است و زیباییهای او را تحسین میکند.
هوش مصنوعی: ای زلف سیاه تو، همچون شاهان زیباست و به مانند یک غلام، جلوهگر آینهدار چهره توست که به تمام زیباییات میبالد.
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که جویباری که از چشمانم جاری است، به خاطر آن سرو خوشحرکت، به منزل او مربوط میشود.
هوش مصنوعی: دل، به شدت در انتظار دیدار توست، و این قلب شکسته، در خیالهای بیهوده خود غرق شده است.
هوش مصنوعی: وقتی زلف تو از جلوی چشمم میگذرد، جانم به لب میرسد. هر بار که به یاد تو میافتم، انگار که از کام من گذشتهای و زندگیام را پر از درد کردهای.
هوش مصنوعی: چشمم که روی تو را دید، زلف سیاهت را در تاب و تماشا کرد. به یادم آمد که صبح امید فرامیرسد و دیگر شب و تاریکی نمیماند.
هوش مصنوعی: خون او هدر باد که بدون دلیل به زیبایی نو نگاهی بیندازد، چون این کار برای عاشقان ممنوع است.
هوش مصنوعی: هر کسی که راهی را انتخاب کرده است تا از شرم و نام بد دوری کند، با عشق تو به کمال دست یافته و دیگر از این ننگ و نام هراسی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر شاد گونه تکیه زده شاد و شاد کام
دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام
این روزگار بیخطر و کار بینظام
وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام
بر تو موکلند بدین وام روز و شب
بایدت باز داد به ناکام یا به کام
دل بر تمام توختن وام سخت کن
[...]
منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری که هست عاشق دستش لب کرام
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
[...]
هر شب نماز شام بود شادیم تمام
کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام
خورشید هر کسی که شب آید فرو رود
خورشید ما برآید هر شب نماز شام
روز فراق رفت و برآمد شب وصال
[...]
ای از کمال جاه تو ایام را نظام
وی از وفور علم تو اسلام را قوام
هستی حسام دین و ندیدست روزگار
در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام
سلطان اهل علمی و اندر معسکرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.