زاهد شهرم و صاحب نظر و شاهد باز
شسته سجاده به می کرده به میخانه نماز
طاعت باده پرستان چه به مسجد چه بدیر
عشق ورزیدن رندان چه حقیقت چه مجاز
دیگران معتقد زهد و نمازند هنوز
ما به مقصود رسیدیم برندی و نیاز
آستان در تو منزل شهبازان است
مگسان را چه محل بر سر کویت پرواز
بنده طالع شوریده خویشم که مرا
در سر زلف پریشانش بشد عمر دراز
برسان هر سئم و جور که خواهی به کمال
خوش بود بر دل محمود ستم های ایاز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد بین زهد و عشق اشاره میکند. او خود را زاهدی میداند که در عین حال به میخانه رفته و از بادهپرستی لذت میبرد. وی به طرز زندگی و باورهای دیگران که همچنان به زهد و نماز پایبندند، انتقاد میکند و میگوید ما به حقیقت عشق و نیاز رسیدهایم. شاعر از مقام و منزلت عشق میگوید و بر این باور است که زندگی در عشق واقعی و رهایی از قید و بندهای سنتی میتواند به خوشبختی و کمال برسد. او به عشق و شوریدگی خود در کمال احساسات اشاره میکند و بر وعی از قدرت و زیبایی عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من در شهر زاهدی هستم، فردی با دیدگاههای خاص و ناظر. سجادهام را که با می آغشته شده، در میخانه به جای نماز به کار میبرم.
هوش مصنوعی: پیروی از دوستی که به شراب علاقه دارد، فرقی نمیکند که در مسجد باشد یا در معبد؛ عشق ورزیدن به دوستان خوشگذران، چه در واقعیت باشد و چه در تصوری، از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: دیگران هنوز به زهد و نماز اعتقاد دارند، اما ما به هدف خود رسیدهایم و دیگر نیازی به این ظواهر نداریم.
هوش مصنوعی: دروازهای که به تو منتهی میشود، محل زندگی پرندگان رئوف و بزرگ است. پس مگسها را چه به اینجا که نمیتوانند در چنین مقام و منزلتی پرواز کنند.
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که سرنوشت عجیبی دارم و عمرم در عشق و شگفتیهای زلف پریشان او سپری شده است.
هوش مصنوعی: هرگونه ظلم و ستمی که به دل محمود برسانی، باعث نمیشود که او ناراحت شود؛ چرا که با کمال خوشحالی این مسائل را تحمل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز
گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد
[...]
ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
[...]
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
ای بلنداختر نامآور، تا چند به کاخ
سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همیسوزد، تیمار بسوز
[...]
از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
به امید خبر یار و به طمع نظرش
به شبان سیه دیر و به روزان دراز
اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش
[...]
کره ای را که کسی نرم نکردست متاز
بجوانی و بزور و هنر خویش مناز
نه همه کار تودانی نه همه زورتراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.