زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در
ندیده از مژه سیل بار ما تر تر
نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان
دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر
ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان
نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر
کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف
دلت به بر حجرالا سودست در مرمر
بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید
ندیده لایق خاک درت به جز سر سر
روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال
به همسری قد تو عار دارد از عرعر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به زیبایی به عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند. شاعر با ابراز ارادت و عشق به معشوق، از زیباییهای او و تأثیرش بر دل و جان میگوید. او با تشبیهات مختلف مانند کعبه و گل، اهمیت و ارزش وجود معشوق را بیان میکند. همچنین، شاعر به خواستههای معشوق و بوسه او اشاره کرده و بیان میکند که بوسه چقدر ارزشمند است و در برابر محبت و زیبایی او، دیگر چیزها بیاهمیتاند. در نهایت، شاعر با اشاره به عزت و فخر معشوق، نشان میدهد که عشق واقعی هیچ عیبی ندارد و باید به او فخر کرد.
هوش مصنوعی: چقدر زیبا هستی که مانند کعبه، هزاران نفر از عاشقان همچون سر، بر در تو جمع شدهاند و از اشکهای ما، باران میبارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت لبان معشوق صحبت میکند و نشان میدهد که این زیبایی چقدر برای او ارزشمند و دوستداشتنی است. او به معشوقش میگوید که به جز روح و جانش چیزی به او نمیدهد و از او میخواهد که عمرش را بیدلیل تلف نکند. به نوعی، این ارتباطی عمیق و احساساتی را بین شاعر و معشوقش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از ناز و زیبایی چهره او، اشکهای ما مثل ریحان روی کاغذ میریزد و پیچیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی گلهای زیبا و رنگارنگ از دل مهربانت میروید، بر سنگ مرمر هم اثر خوبی خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: پرسیدم از تو که بابت بوسهات چه میپردازی، و تو گفتی "هیچ." من هم پاسخ دادم که جز خاک در آستانت، لایق چیز دیگری نیستم.
هوش مصنوعی: دل شکستهام میگوید که آنچه کمال گفته، به خاطر قامت زیبایت است که عار و ننگ دارد بر اسب نرنن!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.