از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمع چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زیان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را
دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
دل گرچه خرابست ز غم چون تو درآیی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را
خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را
خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای عشق و دلباختگی اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که با لطافت خود، دلهای داغدار و ویران شده را شاد کند. شاعر به تصویر کردن زیبایی معشوق میپردازد و به چالشهای ناشی از عشق اشاره میکند، از جمله درد و غمهای ناشی از فراق. او همچنین به قدرت و تأثیر معشوق بر روح و روان خود اشاره میکند و از شبهایی صحبت میکند که با یاد او پر از شور و شوق میشوند، به طوری که حتی خواب را نیز از او میگیرند. در نهایت، شاعر میخواهد که داستان عشق و احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد.
هوش مصنوعی: لطفاً موهای زیبای ما را از تندباد دور نگهدار و زنجیر دلم را تکان نده.
هوش مصنوعی: شمعی را توصیف میکند که با ناز و زیبایی میرقصد و پرواز میکند، و این شمع دلهای سوخته و عاشق ما را مانند پروانهها به سمت خود میکشد و به طرف او جذب میکند.
هوش مصنوعی: آن کسانی که به جای صد گنج بزرگ، ارزش گوهری که منحصر به فرد است را نادیده گرفتند، به خودشان ضرر زدند.
هوش مصنوعی: همه همسایهها دیدند که من ناراحتی و غم دارم و در این فکر بودند که این مصیبت چقدر سنگین است، اما خوشحال بودند که بلایای طبیعی مانند سیل به خانه آنها آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: هرچند دل من از غم و اندوه ویران است، اما با حضور تو، میتوانی خانه خراب ما را دوباره زنده و شاداب کنی.
هوش مصنوعی: خواب دلنشین صبحگاهی خواب از چشمان مست شبم ربوده است، اگر صدای مستانه ما را بشنوی.
هوش مصنوعی: امشب زیبایی زلفهای سیاه، شبیه شبهای دلانگیز، باعث میشود که گلهها و شکایات را فراموش کنیم. به داستان ما گوش بدهید که پر از رمز و راز است و جذابیتهای خاص خودش را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو برانداخت به می، خانه ما را
بگشود به رندی در میخانه ما را
از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر
سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را
گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر
[...]
کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس هم خانه ما را
مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
[...]
خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را
آباد کنی گوشه ویرانه ما را
با آنکه بپرسیدن ما آمده، مردیم
کآیا زکه پرسیده ره خانه ما را
با غیر نشینی و فرستی ز پی ما
[...]
مآشوب صبا طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
اورنگ زمین داغ نگین بی کلهی تاج
جم رشک برد حشمت شاهانه ما را
دل شد پی زاهد بچه آه که تقدیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.