زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود
عکس رخ دلدار در آئینه جان بود
از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار
در دیده و دل نقش خیال تو عیان بود
آن دم که نبود از دل و جان هیچ نشانی
بر چهره عشاق ز داغ تو نشان بود
هر نقش که از کارگاه غیب بر آمد
بردیم گمانی که تو آنی نه چنان بود
با حلقه گیسوی تو شوریده دلانرا
هر حال که در کعبه به بتخانه همان بود
عشق از طرف بار پدید آمده از آغاز
معشوق شنیدی که به عاشق نگران بود
در پای تو جان داد کمال وز جهان رفت
المنة لله که تمنای وی آن بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و نیروی خلاقه آن است. شاعر به یاد زیباییها و نقشهای دلدار (عشق) در زندگیاش میافتد و از چگونگی بیداری دل در خواب عدم سخن میگوید. او میگوید که حتی در نبود هر نشانی از عشق، نشانهایی از آن در عاشقان دیده میشود. عشق را از آغاز در وجودش میشناسد و بین عشق و معشوق ارتباطی عمیق و همیشگی میبیند. در نهایت، شاعر از این احساس شکرگزاری میکند که عشق و آرزویش به اوج خود رسید.
هوش مصنوعی: پیش از آنکه جان در عالم غیب پنهان شود، تصویر چهره محبوب در آینه دل وجود داشت.
هوش مصنوعی: از خواب عدم بیدار شدهام و حالا در دل و چشمانم تصویر خیال تو به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که چهره هیچ یک از عاشقان نشانی از دل و جان نداشت، نشان عشق تو بر چهرهها نمایان بود.
هوش مصنوعی: هر نقشی که از کارگاه غیب پدید میآید، ما به این گمان میافتیم که تو همان هستی، اما حقیقت چنین نیست.
هوش مصنوعی: حلقه گیسوی تو باعث شده که دلهای عاشق همیشه در دلبستگی و حالتی شبیه به حالت مراجعه به کعبه داشته باشند، گویی که در میان بتخانهای هستند.
هوش مصنوعی: عشق از زمانی ایجاد شده است که معشوق به عاشق، با نگرانی توجه نشان داده است.
هوش مصنوعی: در پای تو جان داد، یعنی جان خود را در پای تو نهاد و از دنیا رفت. شکر خدا که آرزوی او همین بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هر چه گمان برد دلم یار نه آن بود
پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود
وان عشق مجازی بد و آن سود زیان بود
بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت
[...]
یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد
گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق
[...]
دیشب همه شب منزل من کوی مغان بود
وز ناله ی من مرغ صراحی بفغان بود
همچون قدحم تا سحر از آتش سودا
خون جگر از دیده ی گرینده روان بود
با طلعت آن نادره ی دور زمانم
[...]
آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
[...]
کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود
جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود
دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم
بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود
در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.