دلبر چه زود خط برخ دلستان کشید
خطی چنان لطیف بمامی توان کشید
نقاش صنع صورت خوب تو مینگاشت
چون نقش بست خط نو چست و روان کشید
مونی که در سر قلم نقش بند بود
نقش دهان ننگ تو گونی بد آن کشید
چشمت چه خوش کشید به ابرو کمان حسن
بیمار بود طرفه چگونه کمان کشید
بر پای ناز کن ز سرم سایه ای فتاد
مجروح شد که بار گرانی چنان کشید
خواهم نخست بر سر زلفت فشاند جان
وانگه چو باد زلف ترا رایگان کشید
شبها کشی آه و فغان بر درتکمال
درویش هر چه داشت بر آن استان کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لطافت عشق و محبوب اشاره میکند. شاعر از دلبر خود یاد میکند که چگونه با خط زیبا و نرمش دل او را تحت تأثیر قرار داده است. او به نقاشی اشاره میکند که صورت محبوب را به تصویر میکشد و از نقشهای ظریف و جذاب آن سخن میگوید. شاعر همچنین به چشمان و ابروی خوشفرم معشوق اشاره میکند و از احساساتی چون محبت و بهترین آرزوها برای او سخن میگوید. در نهایت، عشق و آرزوهای ناگسستنی را به تصویر میکشد و بر تداوم این احساسات تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دلبر به سرعت بر روی دل محبوبش خطی کشید که آنقدر ظریف و زیبا بود که هیچکس نمیتوانست چیزی به این لطافت بکشید.
هوش مصنوعی: نقاشی هنر آفرینی میکرد و تصویر زیبایی از تو میکشید. وقتی که خطوط جدید و تند و روانی را بر روی کاغذ رسم کرد، زیبایی این تصویر عیان شد.
هوش مصنوعی: آنچه که در ذهنم نقش بسته بود، حالا تبدیل به کلام و حرفی شده که ناشایست و ناپسند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چشمانت چقدر زیبا به شکل ابروی کمان در آمده است، در حالی که حسن بیمار است. چه جالب که کمان را اینگونه کشیدهای!
هوش مصنوعی: به خاطر ناز تو، سایهای بر سرم افتاده و مجروح شده است، چون وزنهای سنگین را تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: میخواهم ابتدا جانم را بر روی زلفت بریزم و سپس مانند بادی که به طور رایگان زلف تو را به حرکت در میآورد، بروم.
هوش مصنوعی: شبها با ناله و گریان به درگاهت میآیم و هر چه از درویشی دارم، به پای آن در میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایام خط فتنه به فرق جهان کشید
لنتفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید
دلها به نیل رنگرزان درکشید از آنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
[...]
دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید
مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید
مستم بکرد و گرد جهانم به تک بتاخت
تا نفس خوار خواری هر خاکدان کشید
هر جزو من مشاهده تیغی دگر بخورد
[...]
باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید
دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید
گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت
مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید
دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم
[...]
باری که آسمان و زمین سرکشید ازان
مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید
همت قوی کن از مدد رهروان عشق
کان بار به قوت همت توان کشید
از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید
خاشاک سیل را نتواند عنان کشید
یک شربت آب جو بدل جمع کس نخورد
تا موج شکل زلف بر آب روان کشید
پیکان غمزه در دل ما جا گرفته است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.