گنجور

 
کمال خجندی

جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد

شمع رخت آرایش هر انجمن آمد

پیرایه باقوت لیت درج گهر شد

مشاطة گلبرگ رخت یاسمن آمد

بشکست دل پسته خندان ز خجالت

هر بار که ننگ شکرت در سخن آمد

کوته نظر است آنکه ترا سرو سهی گفت

کسی رو ندید هست که در پیرهن آمد

هر یک بوسه از آن لعل شکر بار بمن ده

در پسته ننگ نو پر شکر بمن آمد

بر خوان سخن طبع کمال است شکر ریز

تا وصف لب لعل تواش در دهن آمد

 
 
 
سید حسن غزنوی

امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد

کز آمدنش جان دگر در بدن آمد

شیرین سخنی بود چنان چست که گوئی

خایید چو طوطی شکر و در سخن آمد

چشم بد از آن دور که چون آن سخن او

[...]

مولانا

آن مطرب خوش نغمهٔ شیرین دهن آمد

جانها همه مستند که آن، جان به من آمد

خندان شده اشکوفه و گل جامه دریده

کز سوی عدم سنبله و یاسمن آمد

جانهای گلستان به دم دی بپریدند

[...]

بابافغانی

نوروز علم برزد و گل در چمن آمد

خورشید سفر کرده ی من در وطن آمد

مرغی که ز هجران گلی داشت ملالی

در باغ بنظاره سرو چمن آمد

گل باز رسید از سفر و سرو ز گلگشت

[...]

سحاب اصفهانی

هر جا که غمی بر دل غمگین من آمد

مانند غریبی است که دور از وطن آمد

یا رب ز پی اشک که آید به مزارم

شمعی که ندانم ز کدام انجمن آمد

باید ز رقیبان سخنی گفت به ناچار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سحاب اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه