بوی خوشت چو همدم باد سحر شود
حال دلم ز زلف تو آشفته تر شود
تا عقل خرده دان نبرد پی به نیستی
مشکل که از دهان تو هیچش خبر شود
شیرینی لب تو چه گویم که وصف آن
گر بر زبان خامه رود نی شکر شود
عکس جمال در قدح می نکن که گل
خوبست و چون در آب فته خوبتر شود
بر آستانت سجده شکر آرم ار مرا
روزی از آن مقام مجال گذر شود
طبعم چنان به نکهت زلف تو شد لطیف
کر باد مشک بوی مرا درد سر شود
از زلف او سخن به درازی کند کمال
ز صف دهانش کن که سخن مختصر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و جذابیت معشوق سروده شده است. شاعر با زبانی عاشقانه احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد و میگوید که بوی خوش معشوقش در صبحگاه روحش را شاداب میکند. او همچنین اشاره میکند که عقل نمیتواند به درستی به عدم وجود زیباییهای معشوق پی ببرد. شاعر به شیرینی لبهای معشوق و زیبایی چهرهاش میبالد و میگوید که از سجده شکر بر آستان او دریغ نمیکند. در نهایت، او به لطافت و خوشبویی زلف معشوق اشاره کرده و اصرار دارد که از دهان او سخن گفته شود تا حال و هوا را مختصرتر کند.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم صبح بوی خوش تو را به همراه دارد، حال و روز دلم به خاطر پیچیدگیهای موی تو بیشتر آشفته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل جزئی نمیتواند به عمق موضوعی پی ببرد، دشواریهای مربوط به عدم وجود چیزی را درک نخواهد کرد. زیرا آنچه از زبان تو بیان میشود، نمیتواند به واقعیت آن مشکل اشاره کند.
هوش مصنوعی: شیرینی لبهای تو را چطور توصیف کنم که اگر بخواهم بگویم، حتی کلمات و قلم هم نمیتواند به اندازهی شکر شیرین باشد.
هوش مصنوعی: عکس چهره زیبا را در جام ننشان، زیرا گل زیباست و وقتی در آب قرار گیرد، زیباتر میشود.
هوش مصنوعی: اگر روزی از مقام تو اجازه عبور پیدا کنم، بر درگاهت با شکرگزاری سجده میکنم.
هوش مصنوعی: طبع من به قدری نرم و لطیف شده که بوی خوش زلف تو مانند عطر خوش مشکی به سرم میزند و این خوشبوئی برایم دردسر ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: از زلف او میتوان بسیار سخن گفت، ولی برای مختصر کردن کلام بهتر است به جذابیت و زیبایی صورتش اشاره کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.