هر نیر که بر سینه ام آن فتنه گر انداخت
دل شهل گرفت آن همه چون بر سپر انداخت
دلخته نشد عاشق از آن نیر و نیازرد
دلخته از آن شد که به روز دگر انداخت
زآن نیر که انداخت کسی دور به دعوی
ما را ز خود آن شوخ از آن دورتر انداخت
باز آمد و بر نیر دگر چشم دگر دوخت
هر صید که آن غمزه به تیر نظر انداخت
تا مرغ چرا بست پر خویش بر آن تیر
مرغ دلم از حسرت آن بال و پر انداخت
عاشق به دو صد زخم چو قانع نشد از یار
یک نیر چه باشد سوی باران اگر انداخت
نبرت به دل ریش کمال آمد و گم شد
خواهی که شود بافته باید دگر انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به عشق و درد عشقی اشاره دارد. شاعر از نیر (فلزی) که بر سینهاش انداخته شده صحبت میکند و به لحاظ عاطفی و احساسی به توصیف حالاتی میپردازد که قلبش تحت تأثیر عشق و دلدادگی قرار دارد. او از غم و حسرتی که به خاطر فاصله و جدایی با محبوبش احساس میکند، میگوید و بیان میکند که عاشق به رغم زخمهایی که از معشوق خورده، همچنان نمیتواند از عشق خود صرفنظر کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که برای بافتن رابطهای جدید، باید از نو اقدام کند و به تلاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: هر بلایی که آن فریبنده بر دل من آورد، دل من مانند شتر دلبسته به زین و سپر شد و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: عاشق از آنچه که او را نیازارید، دلسرد نشد. دلسردی او به این دلیل بود که روز دیگری به انتظارش میافتاد.
هوش مصنوعی: کسی به خاطر ادعای ما، ما را از خود دور کرد و آن فرد زیرک نیز ما را حتی بیشتر از آن فاصله دورتر انداخت.
هوش مصنوعی: او دوباره بازگشت و با نگاهی جدید به زیبا نگریست، هر شکارچی که آن چشمان فریبا را با تیر نگاهش هدف قرار داده بود.
هوش مصنوعی: مرغی که پرهای خود را به خاطر حسرت آن تیر پرواز میکند، دل من هم به خاطر آرزوهای ناکامش، بال و پر خود را کنار گذاشته است.
هوش مصنوعی: عاشق با وجود دو صد زخم از جانب محبوبش، راضی نمیشود و نمیتواند از او دست بردارد. حال اگر کمی باران به او برسد، چه سودی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: در دل انسان، محبت و احساسات عمیق وجود دارد که ممکن است گم شود. اگر میخواهی این احساسات دوباره به وجود بیایند و نمایان شوند، باید تغییراتی در زندگی و شرایط خود ایجاد کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت
پیش رخت از هاله مکرر سپر انداخت
با گوشه دل غنچه صفت ساخته بودم
بوی تو مرا همچو صبا دربدر انداخت
در دیده صاحب نظران موی زیادم
[...]
مجنون مرا شور تو بی پا و سر انداخت
کوه غم عشق تو مرا از کمر انداخت
مشکل که به کویت رسد این رنگ پریده
سیمرغ درین راه خطرناک، پرانداخت
تا چشم سیه مست تو عاشق کشی آموخت
[...]
روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت
آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت
بی روی تو هر قطرهٔ اشکی که برون شد
از دل همه را دیدهٔ من از نظر انداخت
در عین سخن خندهٔ آن لب نه ز عقل است
[...]
خاتون قیامت چو به ایشان نظر انداخت
از دیده ز مهجوری یاران گهر انداخت
نزد پدر از شوق کسا پرده برانداخت
وز فرط تضرع بدل وی شرر انداخت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.