گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است
خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است
بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ
این نیز دلیل است که از خود نبریده است
بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش
زان روی که غورهست و به حلوه نرسیده است
گوید که خدا بینم از آن روی به پرسید
گر گفت بدیدم به خدا هیچ ندیده است
بسیار گزیده ست به حسرت سر انگشت
یک روز به عشرت لب ساغر نگزیده است
کردست به مسجد به صوامع طلب دوست
او با من و بنگر به کجاها طلبیده است
پنداشت که آواز کمال است ز خرقه
آوازه فی جنتی آری نشنیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار درباره زاهدی صحبت میکنند که هرگز طعم واقعی محبت و عشق را نچشیده است. او به خاطر عدم تجربه واقعی، نمیتواند احساس عمیق و زخم عشق را در سینهاش حس کند. علاوه بر این، او تنها به ظواهر میپردازد و در حالی که تصور میکند در حال جستجوی کمال است، در واقع از حقیقت دور مانده و درک واقعی از عشق و خداوند ندارد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره دارد که دعا و ریاضت بدون تجربه واقعی عشق و محبت ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر زاهد از محبت کم استفاده کند و طعم آن را نچشیده باشد، قطعاً دلی پر از درد و رنج نخواهد داشت و در نتیجه در مسیر زهد و ریاضت هم موفق نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بر سینه نشانی از آسیب آن تیغ نیست، نشاندهنده این است که فرد هنوز از خود و وجودش جدا نشده است.
هوش مصنوعی: بیش از ترشی چیزی از این سفره به او نرسید، زیرا او هنوز به مرحله شیرین نرسیده و شایسته آن نیست.
هوش مصنوعی: میگوید که وقتی از خدا خواستم که او را ببینم، اگر گفت که او را دیدهام، به خدا قسم هیچ چیز ندیدهام.
هوش مصنوعی: بسیار مشقت و درد را تحمل کرده است و تنها یک روز به لذت و شادی نپرداخته است؛ حتی برای یک بار هم لب به میانه ساغر نرسانده است.
هوش مصنوعی: او در مسجد و صومعه به دنبال دوست میگردد، تو هم با من بیا و ببین که این طلب در کجاها جستوجو شده است.
هوش مصنوعی: او فکر کرد که آواز، نشانی از کمال است و به همین خاطر به لباس معنوی خود مغرور شده، در حالی که در حقیقت، از واقعیات عمیق و معنوی بیخبر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است
باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است
ناصح هذیان گوید و ما را تب عشق است
مابسمل و او می طپد اینرا که شنیده است
حال دل صدپاره که در نامه نوشتم
[...]
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است
ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است
چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای
[...]
حقا که ملامتگر روی تو ندیده است
معنی نشینده است و بصورت نگردیده است
پیغام که آورد سحر باد که از شوق
دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است
ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید
[...]
این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است
سرمست و چمان جانب گلزار چمیده است
در دشت چنین لاله خودرو نشکفته است
در باغ چنین میوه شیرین نرسیده است
چون است که هر کس که طمع کرده بدان باغ
[...]
صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است
تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است
حیف است نگه جانب مه با مه رویت
ماه آن رخ زیباست هر آن دیده که دیده است
هرگز نکنم من سخن از سرو و صنوبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.