گنجور

 
کمال خجندی

گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است

خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است

بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ

این نیز دلیل است که از خود نبریده است

بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش

زان روی که غورهست و به حلوه نرسیده است

گوید که خدا بینم از آن روی به پرسید

گر گفت بدیدم به خدا هیچ ندیده است

بسیار گزیده ست به حسرت سر انگشت

یک روز به عشرت لب ساغر نگزیده است

کردست به مسجد به صوامع طلب دوست

او با من و بنگر به کجاها طلبیده است

پنداشت که آواز کمال است ز خرقه

آوازه فی جنتی آری نشنیده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است

باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است

ناصح هذیان گوید و ما را تب عشق است

مابسمل و او می طپد اینرا که شنیده است

حال دل صدپاره که در نامه نوشتم

[...]

صائب تبریزی

زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است

زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
آشفتهٔ شیرازی

حقا که ملامتگر روی تو ندیده است

معنی نشینده است و بصورت نگردیده است

پیغام که آورد سحر باد که از شوق

دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است

ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید

[...]

میرزا حبیب خراسانی

این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است

سرمست و چمان جانب گلزار چمیده است

در دشت چنین لاله خودرو نشکفته است

در باغ چنین میوه شیرین نرسیده است

چون است که هر کس که طمع کرده بدان باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
غروی اصفهانی

صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است

تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است

حیف است نگه جانب مه با مه رویت

ماه آن رخ زیباست هر آن دیده که دیده است

هرگز نکنم من سخن از سرو و صنوبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه