گنجور

 
کمال خجندی

غم عشق را هیچ تدبیر نیست

بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست

به قتل محبان فا مانع است

و گر نه ز محبوب تقصیر نیست

گرفتم که بر دل زدی ناوکم

دریغیت هیچ آخر از تیر نیست

رها کن سر زلف در دست دل

که دیوانه را به ز زنجیر نیست

مکن صوفیا ذکر خلوت به من

که بیشم سر زهد و تزویر نیست

به پاکی و روشندلی ای جوان

می سالخورده کم از پیراه نیست

به مقصد قدم زودتر به کمال

که جز آنت از دست تأخیر نیست

 
 
 
حکیم نزاری

خراباتِ مردان خرابات نیست

در آن مصطبه عزّی ولات نیست

در اوقاتِ دیوانگانِ الست

مهم تر ز مستی مهمّات نیست

به عین الیقین دیده اند اهلِ راز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

موحد در این ره به تقلید نیست

مجرد که باشد که تجرید نیست

تو صاحب وجودی وجود ای عزیز

مقلد به اطلاق و تقبید نیست

چنان غرقه شد قطره در بحر ما

[...]

حزین لاهیجی

نشان حسب، ترک ما و منی ست

ز خود گر نیارد گذشتن، دنی ست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه