دردل ما بردی و رفتی نه چنین می بایست
نیک رفتی قدری بهتر ازین می بایست
بھر سوز دل اصحابه بجز داغ فراق
بود حاصل همه اسباب همین می بایست
پارسا زلف تو نگرفت که ترسید ز دین
آن به چنگال من بیدل و دین میبایست
در خور روی نکوی تو ز صاحب نظران
پاکبازی به همه روی زمین می بایست
تا شکست از طرف مشک بوجه افتادی
حلقه ای از سر زلف تو به چین می بایست
تا چو چشم سیهت مست بغلطیدی حور
بوی گیسوی تو در خلد برین می بایست
از سخنهای تو این گفته گزین کرد کمال
دوست را چون ز غزلهای گزین می بایست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از درد و حسرت ناشی از جدایی و فراق صحبت میکند. او احساس میکند که کسی که به دل و جانش نزدیک بوده، ناگهان رفته و نبودش به شدت آزاردهنده است. شاعر به زیبایی و ویژگیهای خاص آن شخص اشاره میکند و تأکید دارد که روابط و احساسات باید عمیقتر و بهتر از این میبود. او به نوعی غم و اندوه دوستان و نزدیکان را نسبت به این جدایی بیان میکند و به زیباییهایی که باید در این روابط وجود میداشت، اشاره میکند. در نهایت، شاعر با نگاهی به سخنان و اشعار، ارزش و انتخابهای صحیح را در دوستیها و عشقها مورد تأکید قرار میدهد.
هوش مصنوعی: تو دل ما را بردی و رفتی، اما اینطور نباید بود. میتوانستی به گونهای بهتر از این خداحافظی کنی.
هوش مصنوعی: تمام درد و رنج قلب دوستان، جدای از حسرت دوری، چیزی دیگری نبود و همه عوامل و دلایل به این موضوع ختم میشد.
هوش مصنوعی: پارسا به خاطر ترس از دین، زلف تو را نچید، در حالی که من بیدل و دین را باید در دست بگیرم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهات، همه اهل نظر و هنرمندان باید در هر جای زمین تلاش کنند تا بر این زیبایی تکیه کنند و به ستایش آن بپردازند.
هوش مصنوعی: زمانی که نتوانستم از سوی مشک خود را کنترل کنم، و در آن لحظه به خاطر زلف تو، حلقهای در چین افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که چشم سیاه تو مست و مدهوش میشود، بوی گیسوی تو در بهشت باید پیچیده شود.
هوش مصنوعی: از میان سخنان تو، این جمله را انتخاب کردم که کمال دوستی را به خوبی نشان میدهد، همانطور که باید از میان غزلها بهترینها را برگزید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
رقم ناز بر آن لوح جبین می بایست
از گلستان تو هر خار چرا گل چیند؟
شعله خوی تو رعناتر ازین می بایست
چند گستاخ رکاب تو ببوسند اغیار؟
[...]
سروکارم نه به کفر و نه به دین می بایست
رقمی خوشتر ازین نقش جبین می بایست
آنچه بایست در آیین وفا، من کردم
این قدر هست که بختم به ازین می بایست
دل ز سودای تو دیوانه شد و خشنودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.