دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست
کرد که به خون ریختن بنده کرم فرمودست
کشته عشق رخ اوست گل رنگین نیز
دامنش بیسیبی نیست که خون آلودست
گفتی از خاک در خویش فرستم گردی
همچنان چشم رجا بر کرم موعودست
بخشی از خوان ملاحت به جگر سوختگان
بده امروز که حلوای لبت بی دودست
به جفا دور شدن از نو نباشد محمود
هر کجا پای ایازست سر محمودست
سفر عشق تو بی واسطه راهبری
حد ثانیست که این ره ره تا محدودست
گر به سودای بیان عمر زیان کرد کمال
این که سر در قدمت سود سراسر سودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و سپاسگزاری از معشوق اشاره دارد. شاعر از درد و رنجی که عشق به او داده، به عنوان نعمتی سپاسگزاری میکند و میگوید که این عشق او را شاداب کرده است. او به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر خود اشاره میکند و همچنین در این شعر از امید به دستیابی به محبت و کرامت معشوق سخن میگوید. شاعر همچنین به ارتباط نزدیکی که بین عاشق و معشوق وجود دارد اشاره میکند و این رابطه را بیواسطه و مستقیم میداند. در نهایت، او اعتراف میکند که اگرچه ممکن است برای رسیدن به معشوق زیانی ببیند، اما این عشق و همراهی با معشوق برایش منفعتی بیپایان است.
هوش مصنوعی: دل به خاطر آن نگاه جذاب، بسیار شاکر و خوشحال است، چرا که با فرمان بندگی، به ریختن خون من، لطف و محبت نشان داده است.
هوش مصنوعی: عشق او مرا به شدت مجروح کرده و زیباییاش همچون گلی رنگین است. همچنین دامن او هم آغشته به خون است و نشانی از غم و درد دارد.
هوش مصنوعی: گفتی از خاک به خودم میفرستم، در حالی که همچنان چشم امید به لطف وعدهدادهشده دارم.
هوش مصنوعی: امروز مقداری از زیبایی و لذت خود را به کسانی که دلشان شکسته است، بده، چرا که شیرینی لبهای تو مانند حلوایی است که بدون آتش پخته شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر بدیها و بیعدالتیها از محمود فاصله بگیرد، نباید نگران باشد چون هر جا که ایاز که نماینده محمود است حضور داشته باشد، نام و قدرت محمود نیز آنجا خواهد بود.
هوش مصنوعی: سفر به عشق تو بدون هیچ واسطهای است و این راه به حد نهایی میرسد، زیرا این مسیر تا زمانی که در محدوده است، ادامه دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در آرزوی بیان عمر خود را به خطر بیندازد، بهترین چیز این است که تمام توجه و خدمت به تو، سراسر مفید و سودمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عرصهٔ مملکت غور چه نامحدودست
که در آن عرصه چنان لشکر نامعدودست
رونق ملک سلیمان پیمبر دارد
عرق سلطان چه عجب کز نسب داودست
چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت
[...]
خاصه این صدر که از کلّ جهان مقصودست
بحقیقت چو سلیمان خلف داودست
هر که دارد خلفی مثل نظام الاسلام
در دو گیتیش همه عاقبتی محمودست
آنکه جز عمر کامیدست که صد چندانست
[...]
چشم از عارض او خون جگر اندودست
دل سراسیمهٔ زلفش چو شرر در دو دست
نیست جز آینهٔ صورت بی رنگی او
آنچه در دائرهٔ کون و مکا ن موجودست
ناصحا! پاک سرشتا! زدل غم زده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.