گنجور

 
کمال خجندی

خرابه دل من پر شد از محبت دوست

مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست

کدام دولت و فرصت نیافت هر که بیافت

سعادت شرف وصل بار و صحبت دوست

اگرچه در خور او خدمتی نمی آید

شویم معتکف آستان خدمت دوست

رسد بغایت همت چنانکه دلخواه است

را از زبان و دست و دل من ز شکر نعمت دوست

کمال خسته دل و نامراد و بیحاصل

چه باشد ار به مرادی رسد ز دولت دوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

سر امید نهم بر زمین حضرت دوست

به بوی آنکه مشرف شوم به صحبت دوست

نعیم هر دو جهان داده‌ام بهای غمش

کدام دولت شاهی رسد به دولت دوست

اگر چو شمع ببرند دشمنان سر من

[...]

صائب تبریزی

مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست

که نور چشم فزاید صفای طلعت دوست

به سیم قلب خریده است ماه کنعان را

کسی که هر دو جهان را دهد به قیمت دوست

نهال عمر ابد با کمال رعنایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه