به مکر و حیله برای دسترس چه امکان است
که همچو سرو بلندش هزار دستان است
درون پرده رخ او هزار سینه بسوخت
نعوذ بالله از آن آتشی که پنهان است
بر آستان نو تنها نه اشک غلطف و بس
به خون و خاک سرو دیده نیز غلطان است
ز گریه بر سر مردم یقین که خانه چشم
فرو رود شب هجران ز بس که باران است
اگر شکست ز نیرت به دیده پیکانی
نهاده دیده دیگر برای تاوان است
چو از لب تو حدیثی به گوش جان برسید
دلم ز دست برفت و حدیث بر جان است
ز شوق روی تو ذوقی است در حدیث کمال
چو عندلیب که از شوق گل خوش الحان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و شوقی عمیق به معشوق است. شاعر با استفاده از تشبیهات و تصاویر زیبا، به وصف حالتهای درونی خود و احساساتش میپردازد. او به بلندی و قدرت معشوق اشاره میکند و عمق عشق خود را به تصویر میکشد. در این عشق، اشکها و احساسات صادقانهای وجود دارد که نشاندهندهٔ درد ناشی از دوری است. همچنین، شاعر به یادآوری صحبتهای معشوق و تاثیر آن بر قلبش میپردازد و در نهایت، شوق و ذوق ناشی از عشق را با زیبایی و شیرینی آواز پرندهای تشبیه میکند.
هوش مصنوعی: با زیرکی و فریب چه کار میتوان کرد وقتی که او به اندازه یک سرو بلند و استوار، هزار دست دارد و در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: در پشت پردهی چهرهٔ او، هزار دل در آتش سوخته است؛ پناه بر خدا از آن آتشی که بهطور پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: در برابر درگاه او فقط اشک شوق نمیریزد، بلکه خون و خاک هم از سر چشمها میچکد و بر زمین میغلتد.
هوش مصنوعی: واژهها و احساسات در این بیت نشاندهندهی عمیقترین اندوه و غم ناشی از جدایی هستند. بیان میکند که چشمان کسی که به خاطر دیگران اشک میریزد، به قدری پر از اشک میشود که در شبهای دوری و غم، گویی باران بر زمین میبارد. این تصویر به نوعی بیانگر غم و اندوهی است که از عشق و جدایی ناشی میشود و به شدت احساساتی را منتقل میکند. در واقع، این فرد به حدی دلتنگ و ناراحت است که چشمانش دیگر تحمل نکرده و به مانند بارانی که میبارد، اشک میریزد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی با قدرت و نیروی خود به هدف برسی و شکست خوردی، پس باید از دیگران کمک بگیری و به دنبال جبران و جبران خسارتهای ناشی از آن باشی.
هوش مصنوعی: وقتی کلامی از لبهای تو به دل من رسید، روحم از دلم جدا شد و آن حرف مانند داستانی برای جانم حائز اهمیت شد.
هوش مصنوعی: از شوق دیدن تو، شور و احساسی در دل دارم که مانند بلبل است که به خاطر زیبایی گل، آواز دلنشین میخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.