ساربانا! رحم کن بر آرزومندانِ زار
وعده شد نزدیک و نبود بعد از این جای قرار
کن حُدا نعمانی گردون فرازِ برقْ سیر
بیخبر زآب و علف، کار آزمای راهوار
بی تأمّل برگُشا بند عِقال از زانوَش
زمرة درماندگان را این گِره وا کُن ز کار
تا کُنم بر خویشتن آرام و آسایش حرام
تا نهم یکباره خواب و خورد و راحت بر کنار
کرده ده منزل یکی تا سر نهم در راه دوست
تا کشم در دیده خاکِ آستانش سرمه وار
بادیه پیما شد از هر دیدهام صد قطره خون
سوی جانان دیر میجنبد چرا امشب قطار؟
نیست تابِ سستی جمّالم از شوق جمال
سوختم از آتش جانسوزِ هجران زینهار
حادیا خیز و بلند آهنگ کن آواز را
آر در رقص از نوای جانفزا جمّاز را
چون مَنَش بیخود کن از ذوق حُدا بهر خدای
دل ز جا شد تا به کی محمِل نمیجنبد زجای؟
گوش بر بانگ حُدا، جان سوی جانان رهنورد
تن به خاکِ شام و دل با یاد «یثرب» در هوای
مهبط وحی خدا و مشرقِ نور هدی
مغرب مهرِ سپهرِ رحمت و صدق و صفای
آب حیوان است آبش، خاک مشک آمیزِ او
مرهم کافور بهر خستگان بینوای
کردگارا خستگان را مرهم کافور بخش!
تشنگان را سوی آب زندگی راهی نمای
نشأة لطفِ الهی یابی از باد هواش
بوی فردوس برین آید از او سر تا به پای
مردة صدساله با صد رعشه میخیزد زخاک
میوزد از جانبِ «یثرب» نسیمِ جانفزای
این نه بس وصفش که «یثرب»چشمِ شخصِ عالم است
مردمش فخرِ جهان، سالارِ آلِ آدم است
من که سرگردانِ جانانم چه باک از خان و مان
یا مرا کی در دل آید فِکرَتِ سود و زیان
در دلِ تنگم چنان سودای یثرب زد عَلَم
جای گنجایش کجا دارد در او یادِ جِنان؟
«یثرب» آن خاک است تبَّع را به دام آورد دل
ز آبدانی اندر او نه نام بود و نه نشان
«یثرب» آن خاک است «جبریلِ امین» با صد نیاز
آمدی بهر طوافش بر زمین از آسمان
«یثرب» آن خاک است بیش از خَلقِ آدم صبح وشام
بهر طوفش آمدندی زمرة روحانیان
از خیالِ اینکه خواهد گشت جای دوست، بود
پیشتر از آبدانی قبلهگاه انس و جان
هست اکنون خوابگاه او، خجالت بین که من
سالها بگذشت از عمر و نکردم طَوفِ آن
خالدا تا کی نشینی در خجالت منفعل؟
خیز و گِرد مرقدش برکش فغان از سوزِ دل
السّلام ای چهرهات شمع شبستانِ وجود
السّلام ای قامتت سرو بهارستانِ جود
السّلام ای آنکه تا آرامگاهت شد زمین
هست خاک تیره را صد ناز بر چرخ کبود
السّلام ای آنکه برتر پایة هر برتری
صد هزاران ساله راه از ساحت قربت، فزود
السّلام ای آنکه بر ظلمت نشینانِ عدم
از تو شد گنجینة نورِ عنایت را گشود
السّلام ای آنکه از کوری چشمِ بد دلان
گَرد نَعلَینَت جواهر، سرمة اهل شهود
السّلام ای آنکه اعجازت یکی از صد هزار
برتر از گنجایش فسحتگه گفت و شنود
السّلام ای آنکه پیش از خلق آدم سالها
روی در محرابِ ابرویت ملائک در سجود
من کجا و حدِّ تسلیمِ تو یا «خیر الانام»
از خداوندِ جهانت باد هر دم صد سلام
ای پناهِ عاصیان سویت پناه آوردهام!
کردهام بیحد خطا و التجا آوردهام
بودهام سرگشتة تِیه ضلالت سالها
این زمان رو سوی خورشید هُدی آوردهام
هست ما را در جهان جانی و ای جانِ جهان
آن هم از تو، چون توان گفتن فدا آوردهام
تو طبیبِ عالمی، من، دردمند دلفگار
رو به درگاهت به امید دوا آوردهام
زادره بُردن به درگاهِ کریمان ناسزاست
شادم ار رو بر درت بیزادِ راه آوردهام
کوه بر دوش از گناه و رخ زخجلت همچو کاه
دارم امّیدِ زوالِ کوه و کاه آوردهام
شستَنش را یک نَم از دریای لُطفت بس بود
گرچه دیوانی چو روی خود سیاه آوردهام
گر به خاکِ درگهت سایم جبین ای جانِ پاک!
آنچه «خضر» از آب حیوان یافت،من یابم زِ خاک
سرورِ عالم! منِ دلداده حیرانِ توام
واله و سرگشتة سودای هجران توام
شاهِ تختِ قابِ قَوسَینی تو، من کمتر گدا
کی بود یارای آن گویم که مهمانِ توام
رحمتِ عامِ تو آبِ زندگی، من، تشنهای
مرده بهرِ قطرهای از آبِ حیوان توام
دیگران، بهرِ طوافِ کعبه میآیند و من
سو به سو افتادة کوه و بیابان توام
دوش در خوابم نهادند افسر شاهی به سر
گوئیا پا مینهد بر فرق، دربان توام
«جامیا» ای بلبلِ دستانسرای نعتِ دوست
این سخن بس حسب حال آمد ز دیوانِ توام
برلب افتاده زبان، گَرگین سگیایم تشنه لب
آرزومندِ نَمی از بَحرِ احسان توام
نفس و شیطانم به پیشَت آبرو نگذاشتند
حقّ آنانی زِ وصلت کامِ دل برداشتند
حقِّ آنانی که تا در قَیدِ هستی بودهاند
دم به دم در جستجوی خواهشت افزودهاند
هوشیارانی که در امرِ خِرَد زو خیرهاند
لبِ به تصدیقِ تو از روشن دلی بگشودهاند
شهریاران مرقّع پوشِ بی تخت و کلاه
کافسرِ شاهی زِ شاهانِ جهان بربودهاند
غمگسارانی نهاده گردن اندر زیرِ تیغ
در سر و کار وفایت بذل جان بنمودهاند
روزه دارانی به جهد از صبح تا هنگامِ شام
یافته نانی و در راهِ خدا بخشودهاند
« خالدِ » دلداده را آیینة دل ده جَلا
نفس و شیطانَش به زنگِ معصیت آلودهاند
در شُمارِ آن کسانَش آر کز روی نیاز
سالها راهِ وصالَت را به جان پیمودهاند
بو که از لطف تو ای سرچشمة اِنعامِ عام
کارَش آرایش پذیر آید به حُسنِ اِختِتام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر ضمن ابراز عشق و longing به خاک یثرب، به پاکی روح و جمال الهی اشاره میکند و از خداوند طلب رحمت و بخشش میکند. او از درد و رنجهای خود سخن میگوید و به درگاه الهی امید و یاری میطلبد. تمایل وی به طواف مرقد دوستانه و محبتآمیز و درخواست از خدا برای هدایت و آرامش در دلش مشهود است. شاعر احساس خستگی و سرگشتگی را در جستجوی حقیقت و محبت الهی به تصویر میکشد و سرانجام به نقش یثرب به عنوان مکان روحانی و منبع نور و رحمت تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای ساربانا! بر کسانی که به شدت آرزو دارند، رحم کن. وعدهای که داده شده بود نزدیک است، اما بعد از این دیگر جایی برای سکون و آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خود را به مرتبهای برسان که همچون خداوند، در آسمانها و درخشندگی زندگی کن، بدون در نظر گرفتن نیازهای روزمره مانند آب و علف. به آزمایش و چالشهای زندگی، با اراده و استقامت برخورد کن.
هوش مصنوعی: بدون درنگ، بندهای عقال را از پای او بگشایید و این گره را برای درماندگان باز کنید تا از گرفتاریشان رهایی یابند.
هوش مصنوعی: من به خودم آرامش و آسایش نمیدهم تا اینکه یکباره خواب و خوراک و راحتی را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: در مسیر دوست، ده منزل پیمودم تا به سر نهم برسم. در این راه، مانند سرمهای که در چشم قرار میگیرد، به خاک آستانش احترام میگذارم.
هوش مصنوعی: من در بیابان در حال سفر هستم و از چشمانم خون میریزد. اما چرا امشب قلبم به عشق معشوق نمیلرزد و نمیجنبد؟
هوش مصنوعی: من از شوق زیباییات طاقتم طاق شده و نای سستی ندارم. در آتش جانسوزی که از دوریات به جانم افتاده به شدت سوختهام. خواهش میکنم!
هوش مصنوعی: بیدار شو و با شور و شوق آواز خوانی را آغاز کن. در رقص، از لحن دلنواز و روحافزای موسیقی لذت ببر.
هوش مصنوعی: وقتی که ذات الهی انسان را شگفتزده میکند، دل او به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و از جای خود میجهد. تا کی میخواهد این حالت بیحرکتی ادامه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: گوش به ندا و ندای خدا دارند، جانشان به سوی محبوب حرکت میکند، در حالی که بدنشان در خاک شام است و دلشان در یاد یثرب پر از اشتیاق است.
هوش مصنوعی: محل نزول وحی خدا و جایی که نور هدایت میتابد، جایی است که خورشید رحمت و صداقت و پاکی در آن غروب میکند.
هوش مصنوعی: آب بهعنوان زندگیبخش و حیاتی توصیف شده و خاکی که در آن مشک وجود دارد، بهعنوان تسکیندهنده و آرامشبخش برای افراد درمانده و خسته معرفی میشود. در واقع، این جمله به پیوند میان عناصر طبیعی و تأثیر آنها در آرامش و بقای انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خداوند، به خستهها آرامش ببخش! و به تشنهها، راهی به سوی آب زندگی نشان بده.
هوش مصنوعی: نعمتهای الهی را از نسیم باد حس میکنی و بوی بهشت را از آن احساس میکنی.
هوش مصنوعی: مردی که صد سال از عمرش گذشته، با لرزشهای فراوان از زمین بلند میشود و نسیم دلنشینی از سمت یثرب به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: این شهری که دربارهاش صحبت میشود، به حدی مهم و دارای ویژگیهای برجسته است که حتی بهترین و نیکوترین افراد آن، نماد و مظهر خوبیها و فضیلتها هستند. مردم این شهر به دلیل شخصیت و فضایلشان، مایه افتخار جهان به شمار میروند و نماد عظمت نسل انسانیت هستند.
هوش مصنوعی: من که عاشق معشوقم، از خانه و کاشانهام چه غمی دارم؟ یا چه اهمیتی دارد که به فکر سود و زیان باشم؟
هوش مصنوعی: در دل من، آرزوی رفتن به یثرب (مدینه) به شدت پررنگ شده است. اما وجود احساسات و یادهایی که بهشت را تداعی میکند، در این قلب تنگ جایی ندارد.
هوش مصنوعی: یثرب (نام قدیم مدینه) آن سرزمین است که دل تبع را به دام انداخت. در آنجا از چشمهها و آبهای روان خبری بود، اما نه نامی از آن بود و نه نشانی.
هوش مصنوعی: یثرب، همان خاکی است که جبرئیل امین به خاطر طواف آن با هزاران نیاز از آسمان به زمین آمده است.
هوش مصنوعی: یثرب همان شهر است که خاستگاه جمع زیادی از انسانهاست، در هر صبح و شام گروهی از روحانیان به سوی آن میآیند.
هوش مصنوعی: فکر کردن به اینکه کسی جای دوست خواهد گرفت، از قبل برای من ارزشمندتر از جایی است که به آن تعلق دارم و با آن احساس دوستی و محبت میکنم.
هوش مصنوعی: اکنون او در خوابگاه خود است. شرمنده باش که من سالها از عمرم گذشت و هنوز نتوانستم به گرد او بچرخم.
هوش مصنوعی: ای خالدا، تا کی میخواهی در خجالت و انفعال بمانی؟ برخیز و به دور مرقد او بگرد، صدای فغان را از دلِ سوزان خود برآور!
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای چهرهات که مانند شمعی در تاریکی وجود میدرخشد. سلام بر تو ای قامتت که همچون سروی در باغ بهار generosity است.
هوش مصنوعی: سلام ای کسی که زمین تا آرامگاهت به خاکی تیره است، به خاطر زیباییات به آسمان احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای کسی که مقام تو از هر برتری بالاتر است. برای مدت هزاران سال، راهی که به نزدیکی تو میرسد، طولانیتر شده است.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای کسی که به آفریدگان در تاریکی وجود، به لطف و بخشش خود، گنجینهای از روشنایی را عطا کردی.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای کسی که به خاطر کوری چشم بدخواهان، غبار نعلینت همچون جواهر میدرخشد و سرمهای برای اهل بصیرت و مشاهده است.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که شگفتیهایت از هزاران بیشتر و فراتر از ظرفیت بیان و درک انسانهاست.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای کسی که قبل از آفرینش آدم سالها ملائک به خاطر زیبایی ابرویت در حال سجده بودند.
هوش مصنوعی: من جایی در صف تسلیم تو قرار ندارم، ای بهترین مخلوق، برایت همیشه از خداوندی که جهان را خلق کرده، هزاران سلام فرستاده میشود.
هوش مصنوعی: ای پناهگاه گناهکاران، به تو پناه آوردهام! بیپایان خطا کردهام و از تو طلب کمک کردهام.
هوش مصنوعی: سالها در گمراهی و سردرگمی بودم، اما اکنون به سمت هدایت و نور خورشید هدایت شدهام.
هوش مصنوعی: ما در این دنیا یک روح داریم و ای روحِ دنیا، آن هم به خاطر توست. چگونه میتوانم بیان کنم که جانم را فدای تو کردهام؟
هوش مصنوعی: تو پزشک همهی جهانی، من بیمار دل شکستهای هستم که با امید به درمان، به درگاه تو آمدهام.
هوش مصنوعی: نیاوردن هدیه به درگاه بزرگان و سخاوتمندان کار ناپسندی است. خوشحالم که اگر به درگاه تو آمدهام، با دستان خالی و بدون هدیه نیستم.
هوش مصنوعی: من بار سنگین گناه را بر دوش دارم و چهرهام از شرم مانند کاه است. اما امیدوارم که این بار سنگین و ناراحتیام به زودی از بین برود.
هوش مصنوعی: شستو شویم از محبت تو کافی است، حتی اگر چهرهام پر از دردی باشد.
هوش مصنوعی: اگر پیشگاه تو سر به خاک بگذارم، ای جان پاک! هر آنچه «خضر» از آب حیات به دست آورد، من از خاک تو به دست میآورم.
هوش مصنوعی: ای سرور عالم! من عاشق و دلباختهی تو هستم و در گمراهی و سردرگمی عشق به تو به سر میبرم.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که در عرشِ آسمان قرار داری، من هرگز گدا و درویش نبودهام، اما از مقام تو، من مهمان تو هستم.
هوش مصنوعی: خوشبختی و رحمت تو برای همه مانند آبی است که زندگی را فراهم میکند. من مانند یک انسان مردهای هستم که به شدت تشنه است و فقط برای گرفتن یک قطره از آن آب حیاتبخش تو امید دارم.
هوش مصنوعی: دیگران برای دور زدن کعبه میآیند، اما من در کوه و بیابان تو آواره و سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: شب گذشته در خواب بر سرم تاج پادشاهی گذاشتند و گویی که پایم را بر سر میگذارند، من دربان تو هستم.
هوش مصنوعی: ای بلبلِ باغِ شعر و آهنگ، نغمهی عشقِ دوست در این سخن به خوبی بیان شده است و این عبارت از دیوان شعر تو نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: زبانم بر لب افتاده و گویی مانند سگی گرسنه هستم که مشتاقانه در جستجوی قطرهای از نعمتهای تو هستم.
هوش مصنوعی: نفس و شیطانم باعث شدند که در حضورت شرمنده شوم. آنهایی که به وصال تو رسیدند، حقاً به خواسته دل خود دست یافتند.
هوش مصنوعی: افرادی که در تمام عمر خود در تلاش بودهاند تا خواستهها و آرزوهای شما را برآورده سازند، از این حق برخوردارند که مورد توجه و احترام قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: افرادی که در علم و دانش تیزهوش هستند و به خوبی متوجه موضوعات میشوند، در مورد روشندلی تو به راستی تأیید کردهاند و صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: حاکمان، که چهرهای ساده و بیتکلف دارند، مانند کسانی هستند که تاج و تخت سلطنت را از پادشاهان دیگر سلب کردهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که غمگین هستند، جان خود را در راه وفاداری فدای محبوب نکردهاند و با کمال ایثار در زیر فشار سختیها و خطرات زندگی، پا به میدان گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که روزه دارند، از صبح تا شب تلاش کردهاند و در این مسیر، نانی به دست آورده و آن را برای خدا بخشیدهاند.
هوش مصنوعی: خالد، عاشق را با دلش در آینهای روشن کن، زیرا نفس و شیطان او را با زنگهای گناه آلوده کردهاند.
هوش مصنوعی: در بین کسانی که هستند، آن افرادی را بشمار که برای رسیدن به تو و برآورده کردن نیازشان، سالها با تمام وجود در تلاش بودهاند.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از محبت تو به مشام میرسد، مانند زایشی دلپذیر و زیبایی است که کارهای نیک را به پایان خوش میرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.