گنجور

 
خواجوی کرمانی

دارم چو میان او بدن یعنی هیچ

گوید ز دهان او سخن یعنی هیچ

گفتم چه تمنّا کنم از لعل لبت

انگشت نهاد بر دهن یعنی هیچ