گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست

عقل بر دانه ی خال سیهت مفتونست

تا خیال لب و دندان تو در چشم منست

مردم چشم من از لعل و گهر قارونست

پیش لؤلؤی سرشکم ز حیا آب شود

درّ ناسفته که در جوف صدف مکنونست

عاقل آنست که منکر نشود مجنون را

کانک نظّاره ی لیلی نکند مجنونست

خون شد از رشک خطت نافه ی آهوی ختا

گرچه در اصل طبیعت چو ببینی خونست

عقل را که جمالت متصوّر نشود

زانک حسن تو زادراک خرد بیرونست

می پرستان اگر از جام صبوحی مستند

مستی ما همه زان چشم خوش میگونست

تا جدا مانده ام از روی تو هرگز گفتی

کان جگر خسته ی دل سوخته حالش چونست

رحمتی کن که ز شور شکرت خواجو را

سینه آتشکده و دیده ز غم جیحونست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جهان ملک خاتون

ای دل و دیده دل و دیده من پرخونست

سوزش جان من از شرح و بیان افزونست

چشم نم دیده‌ام از دور فلک پرخون بود

این زمان از غم هجران تو چون جیحونست

دوستانم به تفقّد همه دستان گویند

[...]

قاسم انوار

دلم از شوق تو خونست و ندانم چونست

در درون شوق وصالت ز بیان بیرونست

دیده گریان و جگر خسته و خاطر غمگین

سینه مجروح و دل آشفته و جان محزونست

جمله ذرات سراسیمه و سرگردانند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه