اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست
گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست
ذرّه را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و ناله ی مرغ سحر خوان چاره نیست
تا تو در چشمی مرا از گریه خالی نیست چشم
ماه چون در برج آبی شد ز باران چاره نیست
رشته ی دندانت از چشمم نمی گردد جدا
لؤلؤ شهوار را از بحر عمّان چاره نیست
از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک
گنج لطفی گنج را در کنج ویران چاره نیست
دور گردون چون مخالف می شود عشّاق را
در عراق از راست گویی از سپاهان چاره نیست
مردم از اندوه از کرمان نمی یابم خلاص
ای عزیزان هر که مرد او را ز کرمان چاره نیست
خواجو ار در ظلمت شب باده نوشد گو بنوش
خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و وابستگیهای شدید اشاره دارد. شاعر بیان میکند که عشق و جذابیت معشوق از کمترین چیزها در زندگی قابل جدا شدن نیست. وجود معشوق مانند خورشید و شیرینی زبانش همچون شکر در دل او نقش میبندد. همچنین، ناتوانی در رهایی از غم و اندوه و وابستگی به معشوق به وضوح در ابیات بیان شده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در دنیای پر از مشکلات و موانع، عشق و زیباییهای آن همواره بر مشکلات غلبه دارد و نمیتوان هیچچیز را جایگزین آنها کرد.
هوش مصنوعی: افراد عاطفی و عاشق، از برقراری ارتباط با محبوب و شیرینزبان خود، جز عشق و محبت چارهای ندارند. مانند طوطی خوشزبان که از شیرینیهای شکرستان هیچ راهی جز لذت بردن ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل من از دیدن زیباییهای چهرهی معشوق دگرگون شود، این موضوعی طبیعی است؛ زیرا در برابر درخشش چهرهی خورشید، از ذرّهای کوچک کاری ساخته نیست.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، زمانی که گل با لطافت شکوفا میشود و لبخند خود را نشان میدهد، صدا و نالهی پرنده سحر میگوید که برای آرامش و تدبیر، چارهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانیکه تو در دل من هستی، چشمانم پر از اشک است و وقتی چشمان ماه در آسمان آبی به خاطر باران پر از آب میشود، دیگر راهی برای آرامش نیست.
هوش مصنوعی: رشته دندانت همیشه در نظرم است و نمیتوانم آن را فراموش کنم، مثل لؤلؤی زیبایی که از دریا جدا نمیشود و چارهای برای دوری از آن نیست.
هوش مصنوعی: از دل تنگ و ناراحت من نمیتوانی بیرون بروی، زیرا که این دل پر از محبت و لطفی است که در جایی خراب و ویران قرار دارد و راهحلی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دوران سرنوشت به زیان میچرخد، عاشقان در شرایط سختی قرار میگیرند و هیچ راهی جز راستگویی و حقیقتگویی از سپاهیان ندارند.
هوش مصنوعی: مردم از غم و اندوه نتوانم به کرمان بروم، ای عزیزان، هر کسی که بمیرد، از کرمان راهی به بیپاسخی نیست.
هوش مصنوعی: اگر خواجو در تاریکی شب شراب مینوشد، باید به او بگویی که خضر را نیز در این تاریکی بنوشد؛ چرا که برای نجات از این تیرگی، چارهای جز آب حیات وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
یوسف بی جرم را از چاه و زندان چاره نیست
بی سیاهی نیست ایمن آب خضر از چشم شور
گلرخان را از خط و زلف پریشان چاره نیست
بخیه انجم نمی بندد دهان صبح را
[...]
با دل تنگ استکار اینجا ز حرمان چاره نیست
گر همه صحرا شویم از رنج زندان چاره نیست
زآمد ورفت نفس عمریست زحمت میکشیم
خانهٔ ما را ازین ناخوانده مهمان چاره نیست
دشت تا معموره یکسر از غبار دل پر است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.