ایکه از سرچشمه ی نوشت برفت آب نبات
مرده ی مرجان جان افزای تست آب حیات
از چمن زیباتر از قدّت کجا خیزد نهال
وز شکر شیرین تر از خطّت کجا روید نبات
عنبر زلف تو بر کافور می بندد نقاب
سنبل خطّ تو بر یاقوت می آرد برات
پرده بر رخ می کشی وز ما نمیداری حجاب
خستگانرا می کشی وز کس نمی باشد حیات
حال مجنون شرح دادن با دلم دیوانگیست
همچو پیش طرّهایت ذکر لیلی ترّهات
تا برفتی همچو آب از چشم دریا بار من
پیش جیحون سرشکم می رود آب فرات
بنده ام تا زنده ام گر می کشی ور می کشی
زخم پیکان تو مرهم باشد و بندت نجات
از دهانت بوسه ئی جستم زکوة حسن را
گفت خاموش ای گدا بر هیچ کی باشد زکوة
با خیالت دوش می گفتم که مردم از غمت
گفت خواجو گوئیا نشنیده ئی من عاش مات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی معشوق و دردهای عاشقانه خود میپردازد. او از نمادهای مختلفی مانند آب، گیاهان و سنگهای قیمتی برای بیان عشق و زیبایی استفاده میکند. معشوقی که زلفهایش مانند عنبر و خطش مشابه سنبل است، حجاب بر چهره دارد و با زیباییاش دل عاشقان را میرباید. شاعر به حال خود به عنوان یک عاشق دیوانه اشاره میکند و بیان میکند که غم و فراق او جویبار اشکت را جاری کرده است. در نهایت، او به عشق و نیازش به معشوق تأکید میکند و از بوسهای که خواسته به عنوان حسن و زیبایی یاد میکند، اما معشوق او را به سکوت دعوت میکند و بیان میکند که غم او بیپاسخ مانده است.
هوش مصنوعی: آب شیرینی که از سرچشمه میریزد، موجب زندگی و نشاط است و در حقیقت، نماد حیات و زیبایی است.
هوش مصنوعی: هیچ نهالی از چمن زیباتر از قامت تو نمیتواند رشد کند و هیچ گیاهی شیرینی بیشتر از لبت نمیتواند پیدا شود.
هوش مصنوعی: عطر زلف تو بر کافور تاثیر میگذارد و نقابی زیبا بر چهره میزند، در حالی که خط زیبای تو بر یاقوت جلوهای خاص میبخشد.
هوش مصنوعی: پردهای بر چهره میزنی و از ما پوششی برنمیداری. خستگان را به زور میکشی و هیچ کس حیات ندارد.
هوش مصنوعی: حال و روز مجنون را برای دل دیوانهام توضیح دادن، همانند این است که در حضور تو از عشق لیلی صحبت کنم.
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، دوریات مانند آب از چشمان دریا به من فشار میآورد. اشکهایم همچون آب فرات به سوی جیحون سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندهام، بندهات هستم. اگر میکشی یا اگر میزنی، زخم تیر تو میتواند درمانی باشد و بندگیات نجاتم میدهد.
هوش مصنوعی: از لبهای تو بوسهای گرفتم، اما آن بوسه مانند زکات زیباییات بود. گفتی که ای نیازمند، سکوت کن؛ چرا که هیچ چیز به عنوان زکات نمیتواند بر کسی باشد.
هوش مصنوعی: در خواب و خیال تو، به دوش شب گفتم که مردم از ناراحتی تو سخن میگویند. خواجو، انگار که تو هیچگاه عاشق نشدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ جایی از ستاره روز روشن نیست نور
زین ستاره روز را چندانکه خواهی نور هست
شیخ الاسلام و جمال دین و مفتی المشرقین
سیف حق تاج خطیبان شمع شرع اقضی القضات
قوله، (ص) «بعثت بجوامع الکلم، و لأتمم مکارم الاخلاق».
مهره کس را ندید اندر همه دریای مهر
تا نقاب از چهره جان مقدّس برگرفت
هر که صاحب دیده بود آنجا دل از جان در گرفت
ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی
دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
از علو همت تو آسمان را غیرت است
وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را
[...]
بی تو ای آرام جان یک ساعتم آرام نیست
وز تو ام حاصل به جز هجران نافرجام نسیت
گر من از آشفتگی شوری کنم معذور دار
هر که را دل بر سر آتش بود ارام نیست
دوزخی در سینه دارم زاتش هجران و دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.