گنجور

 
خواجوی کرمانی

باده ی گلگون مرا و طلعت سلمی

شربت کوثر ترا و جنّت اعلی

صحبت شیرین طلب نه حشمت خسرو

مهر نگارین کزین نه ملکت کسری

دیو بود طالب نگین سلیمان

طفل بود در هوای صورت مانی

چند کنی دعوتم بتقوی و توبه

خیز که ما کرده ایم توبه ز تقوی

از سر مستی کشیده ایم چو مجنون

رشته ی جان در طناب خیمه ی لیلی

زلف کژش بین فتاده بر رخ زیبا

راست چو ثعبان نهاده در کف موسی

عقل تصور نمی کند که توان دید

صورت خوبش مگر بدیده معنی

موسی جان بر فراز طور محبت

دیده ز رویش فروغ نور تجلّی

بوی عبیرست یا نسیم بهاران

باغ بهشتست یا منازل سلمی

یاد بود چون تو در محاوره آئی

با لب لعلت حکایت دم عیسی

راه ندارد بکوی وصل تو خواجو

دست گدایان کجا رسد بتمنّی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ

خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی

آب گرفت از لبش حلاوت کوثر

خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی

باد چو بر زلف او وزید جهان را

[...]

میبدی

الی سامع الاصوات مع بعد المسری

شکوت الّذی القاه من الم الذکری‌

فیا لیت شعری و الامانی کثیرة

أ یشعر بی من بت ارعی له الشعری‌

یار از غم من خبر ندارد گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مجیرالدین بیلقانی

رطل گران کن که روی در طرب آورد

شاه قزل ارسلان سپهر معالی

حکیم نزاری

گفت به من محتسب که توبه کن از می

پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی

گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار

توبه کنیم ار موافقت کنی از می

باک نباشد ز عهده هم به در آییم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه