گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم

بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم

چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم

باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم

جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن

گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم

ز آنروی که از روی نگارین تو دوریم

رخسار زر اندوده بخونابه نگاریم

دیوانه آن غمزه ی عاشق کش مستیم

آشفته ی آن سلسله ی غالیه باریم

با طلعت زیبای تو در باغ بهشتیم

با بوی خوشت همنفس باد بهاریم

از باده نوشین لبت مست و خرابیم

وز نرگس مخمور تو در عین خماریم

هم در تو اگر زانک ز دست تو گریزیم

هم با تو اگر زانک پیام تو گزاریم

چون فاش شد این لحظه ز ما سرّ اناالحق

فتوی بده ای خواجه که مستوجب داریم

آنرا غم دارست که دور از رخ یارست

ما را چه غم از دار که رخ در رخ یاریم

دی لعل روان بخش تو می گفت که خواجو

خوش باش که ما رنج تو ضایع نگذاریم

 
 
 
رودکی

بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم

اندوه درم و غم دینار نداریم

جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم

وین عمر فنا را بره غزو گزاریم

جمال‌الدین عبدالرزاق

بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم

نا خورده می وصل تو در رنج خماریم

زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت

چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم

گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم

[...]

خواجوی کرمانی

ما مست می لعل روان پرور یاریم

سودا زده ی زلف پریشان نگاریم

بر لعل لبش دست نداریم ولیکن

تا سر بود از دامن او دست نداریم

گر بی بصران شیفته ی نقش و نگارند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم

مائیم و همین کار و دگر کار نداریم

بر دیده نگاریم شب و روز خیالش

خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم

در دامن او دست زدیم از سر مستی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
فصیحی هروی

ما خانه خرابان سر زلف نگاریم

کاری به خرابات و مناجات نداریم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه