ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش
وی خنده زده شکّر شیرین تو بر نوش
از کوه نتابد چو تو خورشید کمربند
وز باغ نخیزد چو تو شمشاد قباپوش
چون دوش شبی تیره ندیدم بدرازی
الا شب زلفت که زیادت بود از دوش
ماندست مرا حسرت دیدار تو در دل
کردست دلم حلقه ی گیسوی تو در گوش
دارم ز تو دلبستگی و مهر و وفا چشم
لیکن چکنم گر تو نداری دل من گوش
خاموش که چون گل بشکر خنده درآید
با بلبل بیدل نتوان گفت که خاموش
زان داروی بیهوشی اگر صبح توانی
در ده قدحی تا ز حریفان ببرد هوش
تخفیف کن از دور من سوخته جامی
کاتش چو زیادت شود از سر برود جوش
خواجو اگرت دست دهد دولت وصلش
زنهار مگو با کس و بر میخور و میپوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک معشوق پرداخته است. شاعر از حلقه زلف معشوق، خندهی شیرین و درخشش او به مانند خورشید صحبت میکند. او حسرت دیدار معشوق را در دل حس میکند و از اینکه دلش را به او بسته، ابراز نگرانیش میکند. شاعر میگوید که اگرچه عشق و وفاداری دارد، ولی نمیداند معشوق چه احساسی نسبت به او دارد. همچنین او به بلبل و گل اشاره میکند و میگوید در دنیای عشق نمیتوان خاموش بود. در پایان، شاعر خواستار لحظهای است که بتواند با معشوق باشد و به او توصیه میکند که در این لحظات خوش با کسی صحبت نکند.
هوش مصنوعی: ای عقابی که بر دوش افعی مشکی حلقه زدهای، تو با لبخندی که بر صورت شیریننوش داری، و بر سر شکر موجود در آن، خنده میزنی.
هوش مصنوعی: خورشید به زیبایی و درخشش تو نمیتابد و هیچ درختی به لطافت و سادگی تو رشد نمیکند.
هوش مصنوعی: دیشب شب تیرهای بود که هیچ چیزی به بلندی آن ندیدم جز شب زلفهای تو که از دیشب هم بلندتر و زیباتر بود.
هوش مصنوعی: حسرت دیدن تو در دل من نشسته و دلم به یاد گیسوان تو پر از احساس است.
هوش مصنوعی: من به تو علاقه و محبت دارم و به تو وفادار هستم، اما چه کنم که تو اصلاً به احساسات من توجهی نمیکنی.
هوش مصنوعی: سکوت کن که وقتی گل لبخندش را به زیبایی نشان میدهد، نمیتوان با بلبل عاشق سخن گفت.
هوش مصنوعی: اگر تو میتوانی صبح زود از آن داروی بیهوشی استفاده کنی، بهتر است ده لیوان از آن بنوشی تا تمام حریفان را بیهوش کنی.
هوش مصنوعی: از دوری من که در آتش عشق سوختهام، کمی تخفیف بده. چون اگر شعله این آتش زیادتر شود، دچار تب و تابی میشوم که کنترل آن از دستم میرود.
هوش مصنوعی: اگر تو به وصال خواجو دست یابی، حواست باشد که این را به کسی نگویی و از آن لذت ببر و به دیگران نشان ندهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش
کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک
بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش
ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت
[...]
دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش
آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش
دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون
دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش
ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب
[...]
ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
دور از لب و دندان شما بی خبران دوش
گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم
گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش
گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال
[...]
سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش
ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش
برجستم و گفتم که به بر در کشم او را
گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش
از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.