گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش

وی خنده زده شکّر شیرین تو بر نوش

از کوه نتابد چو تو خورشید کمربند

وز باغ نخیزد چو تو شمشاد قباپوش

چون دوش شبی تیره ندیدم بدرازی

الا شب زلفت که زیادت بود از دوش

ماندست مرا حسرت دیدار تو در دل

کردست دلم حلقه ی گیسوی تو در گوش

دارم ز تو دلبستگی و مهر و وفا چشم

لیکن چکنم گر تو نداری دل من گوش

خاموش که چون گل بشکر خنده درآید

با بلبل بیدل نتوان گفت که خاموش

زان داروی بیهوشی اگر صبح توانی

در ده قدحی تا ز حریفان ببرد هوش

تخفیف کن از دور من سوخته جامی

کاتش چو زیادت شود از سر برود جوش

خواجو اگرت دست دهد دولت وصلش

زنهار مگو با کس و بر میخور و میپوش

 
 
 
رودکی

گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش

کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک

بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش

ناصرخسرو

ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش

وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش

هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است

بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟

این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت

[...]

عمعق بخاری

دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش

آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش

دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون

دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش

ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب

[...]

سنایی

ای بس قدح درد که کردست دلم نوش

دور از لب و دندان شما بی خبران دوش

گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم

گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش

گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال

[...]

حکیم نزاری

سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش

ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش

برجستم و گفتم که به بر در کشم او را

گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش

از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه