چون برقع شبرنگ ز عارض بگشاید
از تیره شبم صبح درخشان بنماید
از بس دل سرگشته که بربود در آفاق
امروز دلی نیست که دیگر برباید
زین بیش مپای ای مه بی مهر کزین بیش
پیداست که عمر من دلخسته چه باید
گر کام تو اینست که جانم بلب آری
خوش باش که مقصود تو این لحظه برآید
در زلف تو بستم دل و این نقش نبستم
کز بند سر زلف تو کارم نگشاید
هر صبحدم از نکهت آن زلف سمن سای
بر طرف چمن باد صبا غالیه ساید
در ده می چون زنگ که آئینه جانست
تا زنگ غمم ز آینه جان بزداید
مرغان خوش الحان چمن لال بمانند
چون بلبل باغ سخنم نغمه سراید
در دیده ی خواجو رخ دلجوی تو نوریست
کز دیدن آن نور دل و دیده فزاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و دلفریبی معشوق است. شاعر با استفاده از تمثیل برقع و صبح، از روشنایی و زیبایی معشوق صحبت میکند که دلهای بسیاری را به خود جلب کرده است. او به شعف و شادی خود اشاره میکند و از دلتنگیها و غمهایش میگوید. شاعر در مقایسه با زیبایی معشوق و دلتنگی خود، به نشان دادن علاقهاش به او میپردازد، و به دورهای از زندگیاش اشاره میکند که تنها امیدش به دیدن معشوق است. شعر سرشار از احساسات عمیق و تصاویری زیبا از عشق و دلباختگی است.
هوش مصنوعی: زمانی که پرده تیرهای کنار برود، نور صبح روشنیاش را به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دلهای سرگشته و آشفتهای که در دنیا میگردند، آنچنان زیاد شدهاند که اکنون دیگر دلی نیست که بتوان آن را به تسخیر درآورد.
هوش مصنوعی: دیگر به اندازه کافی برایم بس است، ای مه زیبا که بیمحبت هستی. از این جا به بعد مشخص است که عمر من چقدر خسته و ناراحت است، پس چه باید کرد؟
هوش مصنوعی: اگر خواستهات این است که جانم را به خطر بیندازی، خوشحال باش که هدف تو در این لحظه به تحقق میرسد.
هوش مصنوعی: من دل را در زلف تو گرفتار کردم و این کار را به این امید انجام ندادم که از بند زلف تو رهایی یابم.
هوش مصنوعی: هر صبح که بیدار میشوم، بوی خوشی از زلفهای گلسمن به مشام میرسد که همراه با نسیم صبحگاهی، عطر دلنوازی را در فضای چمن پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شفافیت روح اشاره دارد. او میگوید که مانند زنگی که میتواند در آینه روشنایی جان را نمایان کند، میخواهد غم و اندوه خود را از جانش خارج کند. به بیان دیگر، او به دنبال راهی است تا احساسات منفی خود را با زیبایی و روشنی جایگزین کند.
هوش مصنوعی: پرندگان خوشصدا در چمن ساکت میمانند، ولی بلبل باغ به سخنهایم نغمه میخواند.
هوش مصنوعی: در چشمان خواجو، روی زیبای تو مانند نوری است که با دیدنش، دل و چشمان آدمی پرنورتر میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندی که امیر ما باز آید پیروز
مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید
باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید
همواره سوی خدمت مداح گراید
مدحی که جز او را بود آن مدح نشاید
بر باره چو بنشیند و از راه درآید
گویی که همی باره گردون را ساید
هر کو به خرابات مرا راه نماید
زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید
ره کو بگشاید در میخانه به من بر
ایزد در فردوس برو بر بگشاید
ای جمع مسلمانان پیران و جوانان
[...]
بر کار جهان دل منه ایرا که نشاید
کین خوبی و ناخوبی هم دیر نپاید
چندان که بگفتم مهل کاخر روزی
آن سیم سیه گردد و آن حلقه بساید
پندم نپذیرفتی و خوکی شدی آخر
[...]
چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید
بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید
خواهم که ز زنار دوصد خرقه نماید
ترسابچه گوید که «بپوشان که نشاید»
اشکم چو دهل گشته و دل حامل اسرار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.