گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

وقت آن است کز این دار فنا درگذریم

کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم

زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم

سفری دور و دراز است ولی بی‌خبریم

پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند

وه چه ما غافل و مستیم و چه کوته نظریم

دم‌بدم می‌گذرند از نظر ما یاران

اینقدر دیده نداریم که بر خود نگریم

خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین

ما به تدبیر سرا ساختن و بام و دریم

گر همه مملکت و مال جهان جمع کنیم

لیک جز پیرهن گور ز دنیا نبریم

خانهٔ اصلی ما گوشهٔ گورستان است

خرم آن روز که این رخت بر آن خانه بریم

پادشاها تو کریمی و رحیمی و غفور

دست ما گیر که درماندهٔ بی‌بال و پریم

یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی

خیر گردان تو که ما در طلب خواب و خوریم

 
sunny dark_mode