گفتی از شاهان تو را دل فارغ است
دل ز شاهان فارغ است آری مرا
والی ری کز خراسان رفتنم
منع کرد آن، نیست آزاری مرا
گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست
رخصه بایستی شدن باری مرا
من به پیران خراسان میشوم
نیست با میران او کاری مرا
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
گفتی از شاهان تو را دل فارغ است
دل ز شاهان فارغ است آری مرا
والی ری کز خراسان رفتنم
منع کرد آن، نیست آزاری مرا
گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست
رخصه بایستی شدن باری مرا
من به پیران خراسان میشوم
نیست با میران او کاری مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست
[...]
زان گروه رفته نشماری مرا
مهربان باشی، نگهداری مرا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.