گنجور

 
خاقانی

ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری

رونق آفتاب شد زآن رخ همچو مشتری

ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی

سروی و چون روان شوی شور هزار لشکری

طرهٔ تو به رغم من چون شب من به تیرگی

کیسهٔ من ز ناز تو چون لب تو به لاغری

گرچه سپید کاری است از همه روی کار تو

رو که قیامتی است هم زلف تو در سیه‌گری

از سرِ رشک سوختم زآن همه سوزم از درون

با همه آب ساختی زآن همه آبی از تری

هم شکری تو هم نمک با تو چه نسبت آب را

چند به رغم دوستان دشمن خویش پروری

ابر، زیانِ کارِ توست، ابر مکن دو چشم من

کآفت آن به تو رسد زآنکه به چشم من دری

اشک مرا چو روی خود دار عزیز اگر تو را

در خورَد آب و آفتاب از پی ساز گازری

کنت تعاف نظرة من لحظات مقلتی

لَستَ تخاف جمرة مِن زَفَراتِ خاطری

سینهٔ خاقنی اگر پاک بشوئی از عنا

پیش خدایگان تو را بیش کند ثناگری

 
 
 
زبان با ترانه
خاقانی

خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری

داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری

از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم

پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری

وصل تو را به جان و دل می‌خرم و نمی‌دهی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری

می‌برمد از او دلم چون دل تو ز مقذری

هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی

نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری

گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری

معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر

کبر رها نمی‌کند کز پس و پیش بنگری

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی

گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری

بحر سحائب کرم کان مواهب نعم

مهر سپر مهتری اختر برج سروری

خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان

[...]

آذر بیگدلی

پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛

خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری

پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛

خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری

پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه