گنجور

 
خاقانی

چه نشینم که فتنه برپای است

رایت عشق پای برجای است

هرچه بایست داشتم الحق

محنت عشق نیز می‌بایست

صبر با این بلا ندارد پای

بگریزد نه بند بر پای است

راستی به، که صبر معذور است

بر سر تیغ، چون توانْ پایَست

بیخ امید من ز بن برکند

آنکه شاخ زمانه پیرای است

کار من بد شده است و بدتر ازین

هم شود، تا فلک بر این رای است

از که نالم بگو ز کارگزار

یا از آن کس که کارفرمای است

ناله دارد ز زخم، مار سلیم

مار از آن کس که ماراَفسای است

خیز خاقانی از نشیمن خاک

که نه بس جای راحت‌افزای است

 
 
 
جدول قرآن کریم
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شیخ محمود شبستری

بلکه تفویض، احوط و اولی است

راه دین و دیانت و تقوی است

کمال خجندی

میزند بنگ صاف مرشد خاف

غافل از ذوق باده غیبی است

گر چه آن شیخ کالنبی گویند

کالنبی نیست شیخ کبنی است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه