ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
ای عفیالله خود نصیب من کلهواری نماند
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به ویژگیهای عشق و زیبا رویان اشاره میکند. او میگوید که عشق و زیبایی به قدری بر جهان اثر میگذارد که هیچ چیز دیگر در برابر آن پایدار نمیماند. از نور ماه و بوی زلف معشوقهاش یاد میکند و میگوید که پس از ظهور زیباییاش، دیگر چیزی برای دیگران باقی نمیماند. در عشق، انسانها به نوعی از خود بیخبر میشوند و تنها به عشق و معشوق فکر میکنند. شاعر به تناقضات جوامع و دوری از وفاداری نیز اشاره میکند و بیان میکند که در دنیایی که عشق چنین قدرتی دارد، دیگر وفاداری معنا ندارد و باید با درد و رنج عشق کنار آمد.
هوش مصنوعی: ماه به خاطر نور زیبایش زیاد نمیتواند بماند و کسی هم نمیتواند بوی خوش موهایش را فراموش کند.
هوش مصنوعی: زمانی که خبر زیبایی و جذابیت مو و چهرهاش در دنیا پیچید، دیگر جایی برای رد یا پذیرش دین و کفر باقی نماند.
هوش مصنوعی: در هر جایی از دنیا که یاد آن لب زیبا به ذهن خطور کند، دیگر توبهای بیفایده و پیمانی ناپایدار باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر در این آتش عشق او در درگاهش آبرو و جایی بماند، برای کسی دیگر آب و نامی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر عشق او، به خاطر دو نان جلوی خودم را گرفتم و از وسوسهها دور شدم، ای عفیف! نصیبی از عشق او برای من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در آن باغی که برای افراد ناپاک گلهای زیبا به بار آمده است، جالب است که برای چشمان من هیچ خاری باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: خاقانی، شاعر بزرگ، به این نکته اشاره میکند که در دنیایی که وفاداری و صداقت کمیاب شده است، انسان باید به تحمل و سازش با ستم و ناعدالتیها روی آورد. به ویژه در زمانهای که به آن زندگی میکند، دیگر نمیتوان به وفاداری و اعتماد امیدوار بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند
گو برو عقل از سرم با او مرا کاری نماند
رفت مژگانم بسیل اشک از اطراف چشم
در ره خیل خیال گلرخان خاری نماند
عاشقان را تیغ بی صبری ز دام غم رهاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.