ای صبا، ای نفست قافله فروردین
ای صبا، ای گذرت، ماشطه حورالعین
می شوی زینت اطفال چمن در نیسان
می کنی غارت افواج شجر در تشرین
نیستی ساغر و بس دور زنی در دوران
نیستی زائر و بس طوف کنی از دیرین
نیستی برق و عبورت همه دم بر خرمن
نیستی زین و گذارت همه دم بر فرزین
گاه از طرّه دلدار شوی گردافشان
گاه از آینه نار شوی زاویه چین
گاه خیزد ز دمت رایحه عنبر تر
گاه بخشد نفست خاصیت نافه چین
وقت گردش اثرت موج فزای دریا
گاه جنبش، گذرت شعله فروز برزین
آفرین گوی نه من باشمت ای پیک صبا،
که سلیمان کند از جان به روانت تحسین
شاه هامون سپر دشت نوردی، آری
چون سکندر همه آفاق تو را زیر نگین
می زنی گاهی بر مغفر قیصر در روم
می روی گاهی در جوشن خاقان درچین
گاه در بلخی و گه مصر و گهی کالنجر
گه به ایرانی و گه هند و گهی قسطنطین
گاه در خانه دستور روی چون شاهان
گاه بر سینه عصفور زنی چون شاهین
هم سمومی به تن مار مثال شیطان
هم نسیمی ز دم بار خداوند مهین
شاه سیاره حشم احمد مرسل که به دوش
می کشد چاکر او غاشیه علیین
ای محیطی که ز جان قطره اکرام تو را
از ازل قلزم ایجاد رهی گشت و رهین
آسمان همچون زمین ساکن و بی جان ماند
لحظه ای گر نگری جنبش او را از کین
خردل مهر تو را هشت بهشت است بها
آری این بکر چنین می ستد از تو کابین
غیر تأثیر تولای تو اندر دل خلق
عقل نشنیده کسی با گل فخار عجین
نه همین ابر ز عشق تو برازد به بهار
که بود رعد ز شوق تو بولوال آیین
کار فرمان ده حکم تو نیاید ز سپهر
شیر بالین نکشد سلسله شیر عرین
سجده روی تو بر خلق چو فرض است و سنن
شرع امر تو چو در دهر شهور است و سنین
قدسیان جز که به ذکر تو دهان نگشایند
که نگوید سخنی ویسه به غیر از رامین
ابر و دریا همه از رشح عطایت موجود
ذات اشیاء همه با حمد ثنایت تضمین
خاک دربار تو و روح مجرد به مثل
جان پاکی است که با پیکر دون گشته قرین
چار مامند ز همتای تو چون هفت پدر
از ازل تا به ابد جمله عقیمند و عنین
چه عجب یاد تو و سینه احباب خراب
همه دانند که ویرانه بود جای دفین
سر که بی شور غم توست کلاه نیزه
تن که بی مهر رخ توست قبای سکین
از تو جان در بدن خصم و بود بدخواهت
سم شود در دهن مار، بلی ماء معین
رشته مهر تو شد سلسله گردن خلق
سر از این رشته نپیچند که حبلی است متین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن ای دوست بما بدنتوان کرد چنین
به حدیثی مرو از پیش و بکنجی منشین
چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر
چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین
کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک
[...]
ملک شیردل پیلتن پیلنشین
بوسعید بن ابوالقاسم بن ناصر دین
نه من و نیمش تیغی که بدو جوید کین
سه رش و نیم، درازی یکی قبضه ازین
ای بت زیبا کافر دلی و کافر دین
کفر و ایمان شده از زلف و رخت هر دو یقین
اگر آن ظلمت کاندر دل پر ظلمت توست
روز را بودی تاریک شدی روی زمین
وگر آن نور که بر دو رخ نورانی توست
[...]
رمضان آمد و آورد ز فردوس برین
صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین
رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام
ای همه شادی آن ماه که او هست همین !
دیده از هیبت او طایفهٔ شرک فتور
[...]
عید فرخ بسرای ملک مشرق و چین
بار خواه آمد و زانو زد و بوسید زمین
به زمین بوس چو فردوس بیاراست سرای
بست آیین به جمال ملک مشرق و چین
بستن آیین بر روی زمین نادر نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.