در طبع تو ناکسی و در دست تو زر
گشتند مکقیم چون گهر در خنجر
بیرون نتوان کرد بصد تیغ و تبر
نه از کف تو زر و نه از تیغ گهر
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
در طبع تو ناکسی و در دست تو زر
گشتند مکقیم چون گهر در خنجر
بیرون نتوان کرد بصد تیغ و تبر
نه از کف تو زر و نه از تیغ گهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگیهای نادیده و پنهان در وجود انسان اشاره دارد. شاعر میگوید که انسان دارای نقصهایی است (ناکس) اما در دست او طلا و ارزشها (زر) وجود دارد. اگرچه به نظر میرسد که این ارزشها خارج نمیشوند و نمیتوان به راحتی از آنها استفاده کرد، اما در عین حال نمیتوان آنها را با زور یا خشونت (تیغ و تبر) از بین برد. در نهایت، این جمله پیامی از ارزشهای پنهان و واقعی انسان را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: در ذات تو نقصی وجود دارد و به همین دلیل، با وجود آنکه در دستان تو طلا و ثروت است، اما مانند جواهرات که در خنجر جای دارند، بیارزش به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: با هیچ شمشیر و تبر نمیتوان به جنگ رفت و ثروتی به دست آورد، نه از دستان تو طلا به دست میآید و نه از تیغ جواهر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده، ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بُد؟ نه، چه بُد؟ عقیق، چون بُد؟ چو شکر
آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر
ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه. چه بد؟ عقیق. چون بد؟ چو شکر
یا رب به دو نور دیدهٔ پیغمبر
یعنی بدو شمع دودمان حیدر
بر حال من از عین عنایت بنگر
دارم نظر آنکه نیفتم ز نظر
گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر
از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر
چو گاو به چرمگر، به من در منگر
لولا شقاوة جدی ما عرفتکم
ان الشقی الذی یشقی بمن غروا
الی اللّه کل الامر فی الخلق کله
ولیس الی المخلوق شیء من الامر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.