گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

هر آن سعادت کاندر ضمیر افلاکست

نثار حضرت عالیّ مجد دینی باد

بزرگ و سرور و مخدوم و منعم و سیّد

که هم کریم نهادست و هم کریم نژاد

زنور نسبت او نقش مهر برخواند

بروز ابر و شب تیره کور مادر زاد

دعا و خدمت خادم قبول فرماید

گهی ز جستن برق و گهی ز جستن باد

لواعج شعف من بدان خجسته لقا

از آن گذشت که در نامه شرح شاید داد

غم فراقت ارچند می خورم پیوست

به انتظام آموزش همیشه هستم شاد

دمی ز ذکر معالیّ او نیم خالی

ندانم او ز من خسته هیچ آرد یاد

ز دست هجر بجان آمدم ،طریق وصال

خدای عزّوجل عن قریب سهل کناد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

[...]

کسایی

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد

مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف

شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد

فرخی سیستانی

یمین دولت شاه زمانه با دل شاد

بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای

حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

[...]

قطران تبریزی

همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد

شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد

گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا

گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد

ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه