هر آن سعادت کاندر ضمیر افلاکست
نثار حضرت عالیّ مجد دینی باد
بزرگ و سرور و مخدوم و منعم و سیّد
که هم کریم نهادست و هم کریم نژاد
زنور نسبت او نقش مهر برخواند
بروز ابر و شب تیره کور مادر زاد
دعا و خدمت خادم قبول فرماید
گهی ز جستن برق و گهی ز جستن باد
لواعج شعف من بدان خجسته لقا
از آن گذشت که در نامه شرح شاید داد
غم فراقت ارچند می خورم پیوست
به انتظام آموزش همیشه هستم شاد
دمی ز ذکر معالیّ او نیم خالی
ندانم او ز من خسته هیچ آرد یاد
ز دست هجر بجان آمدم ،طریق وصال
خدای عزّوجل عن قریب سهل کناد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی آرزوها و دعاهایی برای سعادت و بزرگی شخصی است که به او ارادت دارد. شاعر از مقام و صفتهای نیکو و کریم او سخن میگوید و از عشق و علاقهاش به او مینویسد. همچنین، شاعر به غم جدایی و دوریاش اشاره میکند، اما در عین حال خود را با ذکر خوبیها و یاد آن شخص شاد نگه میدارد. نهایتاً، او از خدا میخواهد که راه وصل را آسان کند.
هوش مصنوعی: هر خوشبختی و موفقیتی که در جهان هست، نثار شما باد که اهل علم و دین هستید.
هوش مصنوعی: این جمله به ویژگیهای یک شخصیت برجسته و محترم اشاره دارد که هم در رفتار و هم در اصل و نسب، کریم و نیکوست. او نه تنها در جایگاه اجتماعی خود بزرگ و محترم است، بلکه ذاتاً و خانوادگی نیز به خوبی و بخشش شناخته میشود.
هوش مصنوعی: زنور (نور) او مانند نقشهای مهری است که در روز ابری و شب تاریک حسابی بهدست نمیآید و در واقع، خیلی از چیزها در این شرایط پنهان میمانند و دیده نمیشوند.
هوش مصنوعی: دعای خادم و خدمت او همواره مورد قبول واقع میشود، گاهی نتیجه آن به سرعت مثل جرقه برق است و گاهی همچون وزش باد.
هوش مصنوعی: احساسات و شادیهای من از دیدار خوشی که با تو داشتم، زمانی از بین رفت که در نامهای شاید بتوانم آن را توضیح دهم.
هوش مصنوعی: با اینکه به خاطر دوری تو غمگینم، اما همیشه در کنار آن، با نظم و ترتیب، شادابی و خوشحالی را حفظ کردهام.
هوش مصنوعی: هرگز از یاد او لحظهای غافل نمیشوم؛ او هرگز از من خسته نمیشود و یادش را فراموش نمیکند.
هوش مصنوعی: از غصه و دوری به زحمت افتادم، خدایا لطف کن و راه رسیدن به وصالت را برایم آسان کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.