گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بنزد خواجه رفتم بهر کاری

کزانم باز گفتن عار باشد

و لکن اقتضای روزگارست

که دانا را به نادان کار باشد

یکی مجهولکی پیش درش بود

چو سگ کوحاجب مردار باشد

مرا گفتا: توقّف کن زمانی

که وقت بار خود دیدار باشد

مرا آن بار خاطر گشت، گفتم

گدایی را خود این مقدار باشد؟

گدایان محتشم گردند امّا

حدیث بار بس بسیار باشد

خرد چون حیرت من دید گفتا

ندانستی که خر را بار باشد

پس آنگه بیتکی تلقین من کرد

که زیب یک جهان اشعار باشد

بسا سر کافسرش افسار باشد

بسا در کز در مسمار باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

گر اندک صلتی بخشد امیرت

ازو بستان کزو بسیار باشد

عطای او بود چون ختنه کردن

که اندر عمر خود یکبار باشد

مولانا

اگر عالم همه پرخار باشد

دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون

جهان عاشقان بر کار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه