بنزد خواجه رفتم بهر کاری
کزانم باز گفتن عار باشد
و لکن اقتضای روزگارست
که دانا را به نادان کار باشد
یکی مجهولکی پیش درش بود
چو سگ کوحاجب مردار باشد
مرا گفتا: توقّف کن زمانی
که وقت بار خود دیدار باشد
مرا آن بار خاطر گشت، گفتم
گدایی را خود این مقدار باشد؟
گدایان محتشم گردند امّا
حدیث بار بس بسیار باشد
خرد چون حیرت من دید گفتا
ندانستی که خر را بار باشد
پس آنگه بیتکی تلقین من کرد
که زیب یک جهان اشعار باشد
بسا سر کافسرش افسار باشد
بسا در کز در مسمار باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، راوی به خواجهای میرود تا کاری انجام دهد، اما از بازگو کردن دلایل خود شرمنده است. او به این نتیجه میرسد که روزگار اقتضا میکند که افراد با دانش به نااهلان وابسته شوند. در این حین، یک ناشناس او را از توقف کردن میطلبد تا زمان مناسب فرا رسد. راوی به این فکر میکند که حتی گدایی هم در زندگی خود مقداری بار بر دوش دارد و هر فردی با توجه به وضعیت خود مسئولیتهایی دارد. در انتها، خرد راوی به او یادآوری میکند که بعضی از موجودات از جمله خر نیز بار دارند و این بخشی از زندگی است. متن به بررسی مفاهیم مسئولیت و وضع زندگی افراد میپردازد.
هوش مصنوعی: به خانهی خواجه رفتم تا دربارهی کاری که میدانم صحبت کنم، اما او گفت که تکرار آن ناپسند است.
هوش مصنوعی: اما شرایط زمانه به گونهای است که افراد با دانایی مجبور هستند با نادانها نیز همکاری کنند.
هوش مصنوعی: یک فرد ناشناس در مقابل او بود، مثل سگی که نگهبان مردار است.
هوش مصنوعی: به من گفت: زمانی که فرصتی برای ملاقات و دیدار فراهم شد، مکث کن.
هوش مصنوعی: دل من در آن لحظه به این فکر افتاد که آیا این مقدار ارزشمند است برای یک گدا؟
هوش مصنوعی: بینیازان به زحمت میافتند، اما داستانهای پرشمار و غمانگیزی در این مورد وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل مشاهده کرد که من در حیرت و سردرگمی هستم، به من گفت: آیا نمیدانی که الاغ بار را حمل میکند؟
هوش مصنوعی: سپس به من رازی را نشان داد که زیبایی یک جهان از شعرها باشد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ممکن است سرکشی و نافرمانی در ظاهر خود را با شکل و شمایل زیبا بچرخاند، در حالی که در واقعیت در دام افتاده و گرفتار مشکلاتی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد بنده ای را یار باشد
دو چشم دولتش بیدار باشد
گر اندک صلتی بخشد امیرت
ازو بستان کزو بسیار باشد
عطای او بود چون ختنه کردن
که اندر عمر خود یکبار باشد
و گر بود او پری دشوار باشد
پری بر چشمهها بسیار باشد
بزرگی را که مرد کار باشد
برش بنشین کاثر بسیار باشد
اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگین شوند و جان عاشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.